و انـسـان کـه از روز ازل بـه حـکـم ضـرورت ، اجـتـمـاع تـشـکـیـل داد، بـراى این تشکیل داد که یک زندگى اجتماعى داشته باشد، و در اجتماع داراى منزلتى شایسته و صالح باشد، منزلتى که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند، و او بـا دیـگران بیامیزد، او از خیر دیگران بهره مند، و دیگران از خیر او برخوردار شوند. و غـیـبـت عـامـل مـؤ ثـرى اسـت بـراى ایـنـکه او را از این منزلت ساقط کند و این هویت را از او بـگـیـرد. در آغـاز یـک فـرد را از عدد مجتمع صالح کم کند، و سپس فرد دوم و سوم را، تا آنجا که در اثر شیوع غیبت تمامى افراد جامعه از صلاحیت زندگى اجتماعى ساقط شوند، و صلاح جامعه به فساد مبدل گردد، و آن وقت دیگر افراد جامعه با هم انس نگیرند، و از یـکـدیـگـر ایـمـن نـبـاشـنـد، و بـه یـکـدیـگـر اعـتـمـاد نـکـنند، آن وقت است که دواء که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دواء درمى آید.
پـس غـیـبـت در حـقـیـقـت ابـطـال هـویت و شخصیت اجتماعى افرادى است که خودشان از جریان اطـلاعـى نـدارنـد و خـبـر نـدارنـد کـه دنبال سرشان چه چیزهایى مى گویند، و اگر خبر داشـتـه بـاشند و از خطرى که این کار برایشان دارد اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى جویند و نمى گذارند پرده اى را که خدا بر روى عیوبشان انداخته به دست دیگران پاره شود، چون خداى سبحان این پرده پوشیها را بدین منظور کرده که حکم فطرى بشر اجراء گـردد، یـعنى اینکه فطرت بشر او را وامى داشت تا به زندگى اجتماعى تن در دهد، این غـرض حـاصـل بـشـود، و افـراد بـشـر دور هـم جمع شوند، با یکدیگر تعاون و معاضدت داشـتـه بـاشـند، و گر نه اگر این پرده پوشى خداى تعالى نبود، با در نظر گرفتن ایـنـکـه هـیـچ انـسـانـى مـنـزه از تـمـامـى عـیـوب نـیـسـت ، هـرگـز اجـتـمـاعـى تشکیل نمى شد
تفسیرالمیزان18