پیام روشنى که این آیه شریفه «اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَأکُلَ لَحْمَ اَخیِهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ» براى همگان دارد این است که بازى کردن با آبرو و حیثیّت مردم و غیبت و عیب جوئى، همچون آدمخوارى مى باشد! بلکه بسان خوردن گوشت اموات است، نه مرده دشمن، که میّت برادر! و این، کارِ وحشى ترین حیوانات است. به یقین کسى که ذرّه اى از عواطف انسانى در وجود او باشد از انجام چنین کارى شرم دارد، پس چرا در حفظ حرمت و آبروى او آن قدر سهل انگار است که غیبت را نقل محافل خود مى سازد!
خوانندگان محترم! غیبت عواقب و اثرات نامطلوبى دارد که در روایات نیز به آن اشاره شده است. در اینجا فقط به ذکر دو روایت بسنده مى کنیم:
الف: غیبت کننده اگر توبه کند و توبه اش پذیرفته شود، آخرین کسى است که وارد بهشت مى گردد و اگر موّفق به توبه و جبران گذشته اش با اعمال صالح نشود و بمیرد، اوّلین کسى است که وارد جهنّم مى شود.(1) این روایت پشت انسان را مى لرزاند! چرا مردم اهمیّت نمى دهند و به این امور توجهّى نمى کنند!
ب: در روایت دیگرى آمده است: «غیبت کننده باید در روز قیامت جریمه غیبت هایش را بپردازد; پرونده آنها مطالعه مى شود، اگر غیبت شونده گناهانى دارد، آن را به پرونده غیبت کننده منتقل مى کنند و اگر گناهى ندارد، ثواب هاى موجود در پرونده غیبت کننده را به پرونده غیبت شونده منتقل مى کنند.(2)»
آبروى مردم را بردى، باید مجازات آن را به این وسیله تحمّل کنى.
روز قیامت هنگامى که نامه اعمال را مى دهند، بعضى از انسان ها به نامه اعمال خود نگاه مى کنند، با کمال تعجّب مى بینند، قسمتى از کارهاى خیرى که انجام داده اند، در نامه عملش ثبت نشده است و از سوى دیگر، برخى گناهانى که انجام نداده، در پرونده اش ثبت شده است; فریاد مى زند: این نامه عمل من نیست، اشتباهى رخ داده است! خطاب مى آید که اشتباهى رخ نداده و این پرونده، نامه عمل خود توست و آنچه مى بینى مجازات غیبت هایى است که مرتکب شده اى!(3)
روایات فوق بیانگر آن است که غیبت حقّ النّاس است و سخت تر از حق اللّه مى باشد; به همین دلیل احتیاط واجب آن است که از غیبت شونده حلیّت طلبیده شود و اگر حلیّت، مفسده اى دارد، آن قدر کار خیر و صالح براى غیبت شونده انجام شود تا جبران گردد.
واى به حال کسى که غیبت شخصى را کرده باشد و غیبت شونده از دنیا رفته باشد و دسترسى به او نداشته باشد! در این صورت نیز باید آن قدر کار خیر برایش انجام دهد تا روحش از او راضى شود.
خیلى ها در بحث غیبت، کلاه سرخود مى گذارند و کار زشت خود را توجیه مى کنند; مثلا وقتى که به کار زشت آنها اعتراض شود، مى گویند: «غیبتش نیست، جلوى خودش هم مى گویم!» یا «غیبتش نیست، صفتش هست!» در حالى که این سخنان، توجیه غلطى است; زیرا اگر صفتش نباشد که تهمت و بهتان است; و چون صفتى است که دیگران اطّلاع ندارند، غیبت محسوب مى شود همان طور که بیان آن صفت در حضور غیبت کننده، نه تنها مشکل را حل نمى کند; بلکه گناه مضاعف دارد; زیرا ایذاء مؤمن است و ایذاء مؤمن نیز از گناهان بزرگ است.(1)
برخى عذر دیگرى آورده و مى گویند: «او به من بدى کرد، من هم غیبتش مى کنم!» در حالى که این مجّوز غیبت نیست. آیا اگر کسى مزاحم ناموس شخصى شود، آیا او هم مى تواند مزاحم ناموس شخص اوّل شود؟ خیر، فقط حاکم شرع مى تواند او را تعزیر کند. بنابراین، با این عذر و بهانه ها نمى توان غیبت کرد.
برخى از مردم دانسته یا ندانسته در لباس تقدّس و شرع غیبت مى کنند; مثلا هنگامى که از او مى پرسند: فلانى چطور آدمى است؟ مى گوید: افسوس که اسلام دهان مرا بسته است! این سخن بدتر از غیبت است. اگر عیب و ایراد او را بگوید، به مراتب بهتر از این گونه سخنان است که شنونده هزاران فکر بد در مورد او مى نماید; زیرا این سخن، به گفته برخى از علما دو گناه محسوب مى شود، هم غیبت است و هم ریا.
خداوند ان شاءاللّه توفیق ترک این سه گناه بزرگ، مخصوصاً گناه بزرگ غیبت، را به همگان عنایت فرماید!