حضرت آیة اللّه حاج شیخ حسین مظاهرى چنین مى گوید:
بیش از دوازده سال در دروس عالیه امام خمینى رحمه الله علیه شرکت داشته ام . در این مدّت یک عمل مکروه از ایشان ندیدم . بلکه اگر شبهه غیبت و دروغى پیش مى آمد حالت نگرانى به خوبى از ایشان نمایان مى شد.
یادم نمى رود روزى امام در درس تشریف آوردند و بقدرى ناراحت بودند که نفس ایشان به شماره افتاده بود.
درس نگفتند و به جاى درس نصیحت تندى نمودند و رفتند و تب مالتى که داشتند عود نمود و سه روز درس نیامدند.
چرا؟ چون شنیده بودند یکى از شاگردان ایشان درباره یکى از مراجع غیبتى کرده بود.
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمشیخ بهائى علیه الرحمه مى فرماید: روزى در مجلس بزرگى ذکر من شده بود. شنیدم یکى از حاضرین که ادعاى دوستى با من مى کرد ولى در این ادعا دروغ مى گفت ؛ شروع به غیبت نموده و نسبت ناروایى بمن داده بود و این آیه را در نظر نداشت که خداوند مى فرماید: (بعضى پشت سر بعضى غیبت نکنید، آیا دوست دارید گوشت مرده برادر خود را بخورید؟ همه این را ناخوش مى دارید
آنگاه که فهمید اطلاع از غیبت او پیدا کرده ام ، نامه بلند بالایى برایم نوشت و اظهار پشیمانى و درخواست رضایت در آن نامه کرد. در جوابش نوشتم : خدا ترا پاداش دهد بواسطه هدیه اى که براى من فرستادى ؟ چون هدیه تو باعث سنگینى کفه حسناتم در قیامت مى شود!
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود: در روز قیامت بنده اى را در مقام حساب مى آورند، کارهاى نیکش در یک کفه و کارهاى زشتش را در کفه دیگر مى گذارند، کفه گناه سنگین تر مى شود. در این هنگام ورقه اى بر روى حسنات قرار مى گیرد، کارهاى نیکش بواسطه آن عمل زیادتر از گناهانش مى شود.
عرض مى کند: پروردگارا آنچه عمل خوب داشتم در کفه حسنات وجود داشت ، اما این ورقه چه بود؟ من که چنین عملى نداشتم ؟ خطاب مى رسد: این در مقابل سخنى است که درباره تو گفته اند و از آن نسب پاک بودى . این حدیث مرا وامیدارد که سپاسگذار تو باشم بواسطه چیزى که بمن رسانیده اى ، با اینکه اگر روبروى من ، اینکار یا بدتر از این را انجام مى دادى با تو مقابله بمثل نمى کردم و جز عفو و گذشت و دوستى و وفا از من نمى دیدى ؛ این باقى مانده عمر، گرامى تر آن است که صرف در مکافات اشخاص شود، باید بفکر آنچه از دست رفته بود و تدراک گذشته را نمود
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمدر عصر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مردى بر جمعى که نشسته بودند مى گذشت . یکى از آنان گفت : من این مرد را براى خدا دشمن دارم . آن گروه گفتند: به خدا قسم که سخن بدى گفتى !! و ما به او خبر مى دهیم ، و به وى خبر دادند.
آن مرد به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید و سخن او را بازگفت . پیغمبر صلى الله علیه و آله او را خواست و از آنچه درباره وى گفته بود پرسید. مرد گفت : آرى ، چنین گفتم .
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چرا با او دشمنى مى کنى ؟ گفت : من همسایه اویم و از حال او آگاهم ، به خدا قسم ندیدم که جز نماز واجب هرگز نماز بگذارد!
آن مرد گفت : یا رسول الله صلى الله علیه و آله از وى بپرس آیا دیده است که من نماز واجب را از وقت خود به تاءخیر اندازم ، یا بد وضو بسازم و رکوع و سجود را درست انجام ندهم ؟
پیغمبر صلى الله علیه و آله پرسید، مرد گفت : نه ، سپس گفت : به خدا ندیدم جز ماه رمضان ، که هر نیکوکار و بدکارى روزه مى گیرد، هرگز در ماه دیگر روزه بگیرد! آن مرد گفت : یا رسول الله ، از وى بپرس آیا دیده است که من در روز رمضان افطار کرده باشم یا چیزى از حق آن فرو گذاشته باشم ؟
پیغمبر صلى الله علیه و آله پرسید، و او گفت : نه ، باز گفت : به خدا هیچگاهم ندیدم که به سائل و فقیرى چیزى بدهد و ندیدم که چیزى از مال خود انفاق کند مگر این زکاتى که نیکوکار و بدکار آن را اداء مى کنند!
مرد گفت : از او بپرس آیا دیده است که چیزى از آن کم گذاشته باشم یا با خواهان آن چانه زده باشم ؟ گفت : نه .
آنگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله به آن مرد فرمود: برخیز که شاید او از تو بهتر باشد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ