سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امیر علی - معنویت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در وصف جمع فرومایگان فرمود : ] آنانند که چون فراهم آیند پیروز گردند ، و چون پراکنده گردند شناخته نشوند [ و گفته‏اند امام فرمود : ] آنانند که چون فراهم آیند زیان رسانند و چون پراکنده شوند سود دهند . [ گفتند زیان فراهم آمد نشان را دانستیم سود پراکنده شدنشان چیست ؟ » فرمود : ] خداوندان پیشه‏ها به سر پیشه‏هاى خود بازگردند و مردم از آنان سود برند : چون بنّا که بر سر ساختن بناى خود رود و بافنده که به کارگاهش و نانوا که به نانوا خانه بازگردد . [نهج البلاغه]
معنویت
 RSS 
خانه
ایمیل
مشخصات
ریاست وبلاگ
کل بازدید مخالفین غیبت: 233586
بازدیدعزیزان امروز : 25
بازدیددوستان دیروز : 28
........... درباره خودم ...........
معنویت
مدیر وبلاگ : امیر علی[68]
نویسندگان وبلاگ :
حسین[1]

وبلاگ معنویت درپی معرفی اخلاق فضایل ورذایل وعرفان تصوف از دیدگاه شرع و شریعت و...

........... عکس امیرعلی ...........
معنویت
........ تحریم کنندگان غیبت........
هدیه [139]
خبرگزاری مهر [35]
عرضه نرم افزارهای اسلامی [71]
یادداشتهای شخصی احمدی نژاد [135]
خبرگزاری فارس [29]
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی [37]
ایگاه اینترنتی کانون فرهنگی رهپویان وصال - شیراز [113]
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج [82]
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری [64]
پرسمان [89]
طلبه ای از نسل سوم [105]
[آرشیو(11)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
ادله حرمت غیبت[15] . داستان های غیبت[8] . روایات غیبت[7] . استثنات غیبت[7] . تعریف غیبت[5] . درمان غیبت[5] . اثار غیبت[5] . غیبت در قران[5] . استماع غیبت[4] . انگیزهای غیبت[3] . انواع غیبت[3] . تعریف بدعت[2] . جبران غیبت[2] . مجازات غیبت[2] . شرح حدیث[2] . سوال ازشما پیگیری ازما . اقسام غیبت . ارکان غیبت .
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • شرافت‏ستایش و مدح مسلمین

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/25:: 1:58 عصر

    ضد غیبت مسلمین، مدح و ستایش ایشان است.و آن صفتى است‏خوب، و عملى‏است مرغوب.باعث‏حصول محبت، و موجب دوستى و الفت مى‏گردد، خصوصاهرگاه در غیاب ایشان بوده باشد.و موجب ادخال فرح و سرور در دل برادر مؤمن‏مى‏شود.و ثواب آن - چنان که مذکور شد - بسیار است.و احادیث در ثواب خصوص‏مدح نیز رسیده.

    چنان که مروى است که: «جمعى ستایش بعضى از مردگان را کردند، حضرت رسول - صلى الله علیه و آله - فرمود: بهشت از براى شما واجب شد» . (45)

    و وارد شده که: «هر یک از فرزندان آدم را همنشینانى چند از ملائکه هست.پس اگربرادر مسلم خود را به نیکوئى یاد کرد ملائکه گویند: مثل این از براى تو باد» . (46)

    لیکن مخفى نماند که: همچنین نیست که هر گونه مدحى و ستایشى خوب و پسندیده‏باشد، بلکه این در صورتى است که: به آنچه مدح مى‏کند راست‏باشد.و مدح ظلمه وفاسقین را نکند.و مشتمل بر دروغى نباشد.و از روى ریا و نفاق نباشد، که اگر از روى‏نفاق باشد آن مدح بد است اگر چه راست‏باشد.چون آن باعث‏سرور و فرح از ظالم وفاسق مى‏گردد.و شادکردن ایشان را مذموم، بلکه حرام مى‏دانند.

    حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود: «به درستى که: هرگاه کسى مدح فاسقى‏را بکند خدا خشمناک و غضبناک مى‏گردد» . (47)

    و مدح کسى را که باعث عجب و تکبر او شود نکنید.چه بسیارند که: چون مردمان،زبان به مدح ایشان گشایند از خود راضى مى‏شوند.و باد «پندار» (48) و غرور به کاخ دماغ‏ایشان مى‏وزد.و مدح چنین کسان جایز نیست و باعث هلاکت ایشان مى‏گردد.

    و از این جهت‏بود که: «شخصى در خدمت‏حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - مدح دیگرى را کرد، حضرت فرمود: گردن او را قطع نمودى‏» . (49)

    و فرمود: «هرگاه مدح برادر خود را در برابر او کنى گویا تیغ بر حلق او کشیده اى‏» . (50)

    و دیگرى در حضور آن سرور، مدح شخصى را کرد، حضرت فرمود: پى کردى اورا، خدا ترا پى‏کند» . (51)

    و اخبارى که در مذمت مدح کردن رسیده همه در صورتى است که: متضمن یکى ازمفاسد باشد.و به هر حال، خوش آمدن کسى از اینکه او را مدح و ثنا گویند بسیارمذموم و از جمله صفات رذیله است.همچنان که مذکور خواهد شد.


    غیبت ممنوع()

  • معالجه تفصیلى مرض غیبت

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/25:: 1:57 عصر

    و اما معالجه تفصیلى آن، آن است که: باعث و سبب غیبت کردن خود را پیدا کنى‏و سعى در قطع آن نمائى.و بیان این مطلب، آن است که: از براى غیبت کردن، اسبابى‏چند است:

    اول: غضب، زیرا هرگاه از شخصى آزرده باشى و بر وى خشم گیرى و او حاضرنباشد، در این وقت‏به مقتضاى طبع، زبان به مذمت او مى‏گشائى تا به آن وسیله غیظخود را فرونشانى.

    دوم: عداوت و کینه است، که با کسى دشمنى داشته باشى و از راه عداوت بدى او راذکر کنى.

    سوم: حسد است، چنان که مردم کسى را تعظیم و تکریم کنند یا او را ثنا و ستایش‏گویند و تو از راه حسد متحمل آن نتوانى شد و به این سبب مذمت او کنى و عیوب او راظاهر سازى. چهارم: محض مزاح و «مطایبه‏» (34) نمودن و اوقات به خنده و لهو و لعب گذرانیدن به‏نقل احوال و اقوال و افعال مردم، بدون قصد اهانت و خوارى رسانیدن.

    پنجم: قصد سخریت و استهزاء و اهانت رسانیدن است، زیرا استهزاء، چنانچه درحضور است غایبانه نیز متحقق مى‏شود.

    ششم: فخر و مباهات است، یعنى: اراده کنى که فضل و کمال خود را ظاهر سازى به‏وسیله پست کردن غیر.چنان که گوئى: فلان کس چیزى نمى‏داند، یا رشدى ندارد.یا به‏خیال حاضران اندازى که: تو از آن بهتر و بالاترى.

    و معالجه این شش نوع، به علاج این شش صفت‏خبیثه است، چنان که در سابق‏مذکور شد.

    هفتم: امرى قبیح از کسى صادر شده باشد و آن را به تو نسبت داده باشند و توخواهى از خود دفع کنى، گوئى: من نکرده‏ام و فلان کس کرده.

    و علاج این، آن است که: بدانى که به غیبت آن شخص، داخل غضب الهى مى‏شوى.

    پس اگر قول تو را قبول مى‏کنند این عمل را از خود نفى کن و چه کار به نسبت دادن به‏دیگرى دارى.و اگر قول تو را قبول نمى‏کنند نسبت دادن آن به دیگرى را نیز از تونخواهند پذیرفت.

    هشتم: تو را نسبت دهند به امر قبیحى و خواهى قبح آن را برطرف کنى، از این‏جهت مى‏گوئى: فلان شخص این امر را نیز مرتکب شده.چنان که اگر چیز حرامى‏خورده باشى یا مال حرامى قبول کرده باشى گوئى: فلان عالم نیز چیز حرام خورد یا مال‏حرام را گرفت و او از من داناتر است.و چنانچه متعارف است که مى‏گویند: اگر من رباگرفتم، فلان شخص نیز گرفت.و اگر من شراب خوردم، فلان کس نیز خورد.و شکى‏نیست که: این، عذر بدتر از گناه است، زیرا علاوه بر این که فایده‏اى از براى رفع گناه اول‏نمى‏کند، مرتکب گناهى دیگر - که غیبت‏باشد - نیز شده‏اى.و حمق و جهل خود را برمردم ظاهر نموده‏اى، زیرا که: هرگاه کسى داخل آتش شود و تو توانى داخل نشوى البته‏با او موافقت نخواهى کرد.و اگر موافقت کنى در کمال حماقت و سفاهت‏خواهى بود.وطایفه‏اى از اشقیاى عوام که دلهاى ایشان آشیانه شیطان گردیده و عمرشان در معصیت‏پروردگار صرف شده و این قدر از مظلمه مردم برگردنشان جمع آمده که امیداستخلاص به جهت ایشان نیست.به این جهت، نفس خبیثشان طالب آن گشته که معاد وحساب و حشر و نشرى نباشد.و شیطان لعین چون این میل را در دل ایشان یافته از کمین‏بیرون آمده.و به وسوسه ایشان پرداخته.و انواع شک و شبهه در خاطرشان انداخته.و اعتقادشان را سست و ضعیف ساخته.و به این جهت در معاصى پروردگار بى‏باک‏گردیده‏اند. چون معصیتى از ایشان صادر شد در عذر آن چون نمى‏توانند که آنچه درباطن ایشان «مخمر» (35) است از عدم اعتقاد اظهار نمایند و از شقاوت و تزویرى هم که‏دارند نمى‏خواهند تن به اعتراف دردهند.شیطان ایشان را بر آن مى‏دارد که از اعمال‏ناشایست‏خود عذر بخواهند که فلان عالم نیز آنچه ما کرده‏ایم کرده، و آنچه را مامرتکب شده‏ایم مرتکب شده.غافل از اینکه این عذر نیست مگر از جهل و حماقت،زیرا اگر عمل این عالم، اعتقاد ترا از معاد و حساب روز جزا بر طرف کرد پس تو کافرگشته‏اى دیگر چه عذر مى‏خواهى.و اگر برطرف نکرده، کردن آن شخص از براى تو چه‏فایده‏اى دارد.

    علاوه بر این، اگر عمل بعضى از کسانى که خود را داخل علما کرده‏اند و نام عالم برخود نهاده‏اند باعث اقتداى تو به ایشان مى‏شود چرا باید اقتدا به این عالم که او نیز درشقاوت و خباثت مانند تو هست و علم بر او و زر و وبال است کرده باشى؟ و چرا اقتدانمى‏کنى به علماى آخرت و طوایف انبیا و اولیا، و حال آنکه ایشان اعلم و اکمل‏اند وسرچشمه علم و معرفت‏اند؟ ! نهم: از بواعث غیبت، موافقت و همزبانى با رفیقان است، یعنى: چون هم صحبتان‏خود را مشغول «خبث‏» (36) بینى، تصور کنى که اگر ایشان را منع کنى یا با ایشان در آن‏خبث، موافقت نکنى از تو تنفر کنند و تو را «بدگل‏» (37) شمارند.و به این جهت تو نیز باایشان هم مشربى کنى تا به صحبت تو رغبت نمایند.و شبهه‏اى نیست که در این صورت،عجب احمقى خواهى بود که راضى به این مى‏شوى که: امر پروردگار خود را ترک کنى.

    و دست از رضا و خوشنودى او بردارى.و از نظر برگزیدگان درگاه او، از: ملائکه و انبیا واولیا بیفتى، که جمعى از اراذل و او باش از تو راضى باشند.بلکه این دلالت مى‏کند بر این‏که «عظم‏» (38) ایشان در نزد تو بیشتر از «عظم‏» خدا و پیغمبران است.و چه شک که چنین‏کسى مستحق و سزاوار لعن بى‏شمار، و عذاب روز شمار است.

    دهم: چنان مظنه کنى که شخصى در نزد بزرگى زبان به مذمت تو خواهد گشود، یاشهادتى که از براى تو ضرر دارد خواهد داد، بنابر این، صلاح خود را در آن بینى که:

    پیش دستى کنى و او را در نزد آن بزرگ معیوب وانمائى، یا دشمن خود قلم دهى.که بعد از این، سخن او در حق تو بى‏اثر، و کلام او از درجه اعتبار ساقط باشد.و چنین کسى‏خود را نزد پروردگار جبار، ضایع و بى‏اعتبار خواهد کرد، به مظنه اینکه: کسى او را درپیش مخلوقى بى‏اعتبار خواهد کرد.و خدا را دشمن خود مى‏کند، به گمان اینکه: دیگرى‏بنده‏اى را دشمن او خواهد کرد.

    پس زهى سفاهت و بى‏خردى که به مرض توهم و خیال خلاص از غضب مخلوقى‏در دنیا، که جزم و یقین نباشد، خود را به یقین در هلاکت آخرت مى‏اندازد، و حسنات‏خود را نقد از دست مى‏دهد به توقع دفع مذمت مخلوقى به نسیه.

    یازدهم: ترحم کردن است‏بر کسى، زیرا مى‏شود که: شخصى چون دیگرى را مبتلابه نقصى یا عیبى بیند دل او بر او محزون گردد و اظهار تالم و حزن خود را نماید، و درآن اظهار صادق باشد.چنان که شخصى در نزد بعضى پست و بى‏اعتبار شده باشد و تو، به‏این جهت، محزون شده آن را در نزد دیگران اظهار نمائى.

    دوازدهم: اگر معصیتى از کسى مطلع شوى، از براى خدا بر او غضبناک گردى، و به‏محض رضاى خداى - تعالى - اظهار غضب خود نمائى، و نام آن شخص و معصیت اورا ذکر کنى.و بسیارى از مردم، از مفسده این دو قسم غافل‏اند و چنان پندارند که: ترحم‏و غضب هرگاه از براى خدا باشد ذکر اسم مردم ضرر ندارد.و این، خطا و غلط است،زیرا همچنان که رحم و غضب از براى خدا خوب است، غیبت مردمان حرام و بد است،و مجرد ترحم یا غضب باعث رفع حرمت آن نمى‏گردد.

    و بسا باشد که: از براى غضب کردن، بواعث دیگرى نیز باشد که نزدیک به یکى ازاینها که مذکور شد بوده باشد.و فساد آنها نیز از آنچه مذکور شد معلوم مى‏شود


    غیبت ممنوع()

  • آیات و اخبار وارده در حرمت و مذمت غیبت

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/25:: 1:56 عصر

    چون حقیقت غیبت را شناختى بدان که: آن، اعظم مهلکات، و اشد معاصى است.وبه اجماع جمیع امت، و صریح کتاب رب العزة و احادیث پیغمبر - صلى الله علیه و آله - وائمه اثنى عشر - علیهم السلام - حرمت آن ثابت است.

    خداوند عزت مى‏فرماید: «و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه‏میتا فکرهتموه‏».

    یعنى: «باید غیبت نکند بعضى از شما بعضى دیگر را، آیا دوست‏مى‏دارد یکى از شما که بخورد گوشت‏برادر خود را در حالتى که مرده باشد؟ ! پس‏کراهت مى‏دارید شما آن امر را» . (16)

    و از رسول خدا - صلى الله علیه و آله - مروى است که فرمود: «زنهار، احتراز کنید ازغیبت، به درستى که: غیبت، بدتر است از زنا، زیرا: مردى که زنا مى‏کند و توبه مى‏کندخدا او را قبول مى‏فرماید ولى غیبت کننده را خدا نمى‏آمرزد تا آنکه غیبت او را که‏کرده است از او بگذرد» . (17)

    و فرمود که: «در شب معراج به قومى گذشتیم که روهاى خود را با ناخنهاى خودمى‏خراشیدند.از جبرئیل پرسیدم که: ایشان چه کسان‏اند؟ گفت: غیبت کنندگان‏» . (18)

    روزى آن سرور بر منبر برآمدند و خطبه‏اى در نهایت‏بلندى خواندند - به نوعى که‏زنان در خانه‏ها آواز آن سرور را شنیدند - و فرمودند که: اى گروهى که به زبان، ایمان‏آورده‏اید و دل شما از ایمان خالى است! غیبت مسلمین را مکنید.و عیب‏جوئى ایشان منمائید، که: هر که عیب جوئى برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر مى‏سازد اگر چه دراندرون خانه خود باشد» . (19)

    و در روز دیگر آن سرور بر بالاى منبر خطبه‏اى ادا فرمودند و بیان گناه ربا و عقوبت‏آن را کردند پس فرمودند: «یک درهم از ربا بدتر است از سى و شش زنا، و آبروى برادرمسلم را ریختن از ربا بدتر است‏» . (20)

    و وقتى آن حضرت مردم را امر به روزه فرمود، گفت: «احدى بدون اذن من افطارنکند.چون شام داخل شد، یک یک مى‏آمدند و اذن گرفته افطار مى‏کردند تا مردى آمدو عرض کرد: یا رسول الله! دو دختر من روزه گرفته‏اند و حیا مانع ایشان است که به‏خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند.حضرت روى مبارک گردانید.آن مرد ثانیاعرض کرد.باز حضرت روى گردانید.و در مرتبه سوم فرمود که: آنها روزه نگرفته‏اند وچگونه روزه بودند و حال آنکه در همه روز گوشت مردم را به غیبت مى‏خوردند، بروایشان را بگو تاقى کنند.آن مرد باز گشت و ایشان را خبر داد پس آنها قى کردند و ازهر یک پارچه خون بسته دفع شد.چون پیغمبر را خبر دادند فرمود: به خدائى که جان‏محمد در دست اوست که اگر این در شکم آنها باقى مى‏ماند آتش جهنم آن رامى‏خورد» . (21)

    و از جانب خداوند رحمن به موسى بن عمران وحى شد که: «هر غیبت کننده‏اى که باتوبه از دنیا برود آخر کسى است که داخل بهشت‏خواهد شد.و هر غیبت کننده‏اى که‏بى‏توبه از دنیا برود اول کسى است که داخل جهنم خواهد شد» . (22)

    و از حضرت رسول - صلى الله علیه و آله - مروى است که: «هر که غیبت کند مردمسلمان یا زن مسلمانى را، خدا چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمى‏کند، مگر این‏که آن کسى که غیبت او شده از او عفو کند» . (23)

    و فرمود: «هر که غیبت مسلمانى را بکند، در ماه رمضان اجرى از براى روزه اونخواهد بود» . (24)

    و در حدیثى دیگر از آن سرور منقول است که: «دروغ گمان کرده است هر که گمان‏کند حلال زاده است و او گوشت مردم را به غیبت مى‏خورد» . (25)

    و از امام جعفر صادق - علیه السلام - مروى است که: «هر که در حق مؤمنى بگوید امرقبیحى را که خود دیده یا شنیده باشد، آن شخص داخل این آیه مبارکه است که:

    «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم‏»

    یعنى: «به تحقیق‏کسانى که دوست مى‏دارند که فاش شود امر قبیح و ناشایست در حق طایفه‏اى که ایمان‏آورده‏اند از براى ایشان است عذاب دردناک‏» . (26)

    و نیز از آن حضرت مروى است که: «هر کس روایت کند از مؤمنى چیزى را که‏بخواهد او را عیبناک کند و آبروى او را کم کند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند - عز شانه - او را از تحت امر خود بیرون مى‏کند و داخل در تحت امر شیطان مى‏کند.وشیطان او را قبول نمى‏کند» . (27)

    و آن حضرت فرمود: «هر که غیبت کند برادر مؤمن خود را بى‏آنکه عداوتى میان‏ایشان ثابت‏باشد، شیطان شریک است در نطفه او» . (28)

    و فرمود که: «غیبت، حرام است‏بر هر مسلمانى.و آن مى‏خورد حسنات را.و باطل‏مى‏سازد آنها را، همچنان که آتش هیزم را مى‏خورد» . (29)

    و اخبار در این خصوص بسیار است.و ذکر همه آنها متعسر، بلکه متعذر است. (30) وهمین قدر که مذکور شد کفایت مى‏کند.

    علاوه بر این، هر که را اندک عقلى بوده باشد مى‏داند که: این صفت، خبیث‏ترین‏صفات، و صاحب آن، رذل‏ترین مردمان است.و بزرگان پیش، بندگى خدا را در نماز وروزه نمى‏دانسته‏اند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروى عیب مردم‏مى‏دانسته‏اند.و آن را افضل اعمال مى‏شمرده‏اند.و خلاف آن را صفت منافقین‏مى‏دیدند.و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت‏مى‏دانسته‏اند.

    چون از حضرت رسول - صلى الله علیه و آله - وارد است که: «هر که نماز او نیکو باشدو عیالمند باشد و مال او کم باشد و غیبت مسلمانان را نکند با من خواهد بود دربهشت‏» . (31)

    و چقدر قبیح است که: آدمى از عیوب خود غافل شده در صدد اظهار عیوب مردمان برآید.خارى را در چشم دیگران ملاحظه کند ولى شاخ درختى را در دیده خودبرنخورد.

    پس اى جان برادر! چون خواهى که عیب دیگران را بگویى، اول عیوب خود را یادکن و در صدد اصلاح آن برآى.

    یاد آور، قول پیغمبر - صلى الله علیه و آله - را که فرموده است: «خوشا به حال کسى‏که مشغول عیب خود گردد و به عیوب مردم نپردازد» . (32)

    علاوه بر این، هرگاه عیبى را که ذکر مى‏کنى امرى باشد که به اختیار او نباشد و ازجانب حق - سبحانه و تعالى - باشد پس مذمت او بر آن غیبت فى الحقیقه مذمت‏خالق اواست، زیرا هر که چیزى را مذمت مى‏کند سازنده او را مذمت کرده است.

    شخصى به یکى از حکما گفت: «اى زشت صورت.گفت آفرین من با خودم نبود که‏نیکو بیافرینم‏» .

    و از اعظم مفاسد غیبت، آن است که: باعث آن مى‏شود که اعمال خیر آن کسى که‏غیبت کرده در عوض آن غیبت، به نامه عمل آن شخصى که غیبت او شده ثبت مى‏شود.

    و گناهان این، به دیوان اعمال او نقل مى‏شود.و چه احمق کسى باشد که به واسطه یک‏سخن، در روز قیامت، و زر و وبال دیگرى را متحمل گردد.

    مروى است که: «در روز قیامت‏بنده‏اى را به موقف عرصات حاضر سازند و نامه‏اعمال او را به دست او دهند، چون در آن نگرد از حسنات خود چیزى در آنجا نیابد،عرض کند که: پروردگارا! این نامه عمل من نیست! زیرا من از طاعات خویش هیچ درآن نمى‏بینم.خطاب رسد که: اى بنده! پروردگار تو خطا و سهو نمى‏کند اعمال خیر تو به‏غیبت مردم رفت. و دیگرى را مى‏آورند و دیوان او را به دست او مى‏دهند در آنجا طاعات بسیار وعبادات بى‏شمار مشاهده مى‏کند، عرض مى‏کند که: این کتاب من نیست. این اعمال از من‏به وجود نیامده.خطاب مى‏رسد که: فلان شخص غیبت ترا کرد و این طاعات اوست که‏عوض به تو داده شده است‏» . (33)

    پس عاقل باید تامل کند که: آن کسى را که غیبت او مى‏کند اگر دوست و صدیق‏اوست چه بى‏مروتى و بى‏انصافى است که زبان به غیبت او گشاید و بدى او را در نزدمردمان گوید.و اگر دشمن اوست چه بى‏عقلى و سفاهتى است که کسى متحمل‏و زر و وبال دشمن خود گردد، و اگر طاعتى اندوخته باشد به او دهد


    غیبت ممنوع()

  • معالجه اجمالى مرض غیبت

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/25:: 1:56 عصر

    بدان که: از براى مرض غیبت کردن دو نوع معالجه است: یکى بر سبیل اجمال.ودیگرى تفصیل.

    اما معالجه آن بر سبیل اجمال آن است که: دیده بصیرت بگشایى و ساعتى درآیات قرآنیه و احادیث متکثره - که در باب مذمت این صفت‏خبیثه وارد شده - تتبع‏نمایى.و از غضب حق - سبحانه و تعالى - و عذاب روز جزا یاد آورى.و بعد از آن،مفاسد دنیویه آن را به نظر در آورى، زیرا گاه است که: غیبت آن کسى را که مى‏کنى به اوبرسد و این منشا بغض و عداوت او گردد و در مقام اهانت‏یا غیبت‏یا اذیت تو برآید.وبسا باشد که: امر به جائى منجر شود که چاره آن نتوان کرد.پس از اینها تامل کنى که اگرکسى غیبت ترا در نزد غیر بکند چگونه آزرده و خشمناک خواهى شد.و مقتضاى‏شرف ذات و نجابت طبع آن است که: راضى نباشى در حق غیر، آنچه از براى خودنپسندى.و بعد از همه اینها متوجه زبان خود باشى و مراقب احوال آن شوى که آن را به‏غیبت نگشائى.و هر سخنى که خواهى بگوئى ابتدا در آن تامل کنى اگر آن را متضمن‏غیبتى یافتى خود را از آن نگاهدارى تا عادت کنى


    غیبت ممنوع()

  • معنى و حقیقت غیبت

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/25:: 1:55 عصر

    بدان که: حقیقت غیبت آن است که: چیزى نسبت‏بغیرى که شیعه باشد ذکر کنى که‏اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد.

    خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینکه بگویى: فلانى کور، یا کر، یا گنگ، یانیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا «قطور» (1) و امثال اینها است.

    یا در نسب او باشد مثل اینکه بگویى: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یانانجیب و نحو اینها است.

    یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اینکه بگویى: بد خلق، یا بخیل، یا متکبر، یاجبان، یا ریا کار، یا دروغ‏گو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بى‏وقت‏به خانه مردم‏مى‏رود، و نحو اینها است.

    یا در چیزى باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب.چنانکه بگوئى:

    جامه فلان کس چرکین است.یا خانه او چون خانه یهودان است.یا عمامه او مثل گنبدى‏است، یا بقدر گردوئى است.یا کلاه او دراز است.یا مرکب او «جلف‏» (2) است.و امثال‏اینها.

    و همچنین در سایر امورى که منسوب به او باشد و به بدى یاد شود که اگر آن رابشنود ناخوشش آید.

    همچنان که حدیث نبوى به آن دلالت مى‏کند، فرمود: «آیا مى‏دانید که غیبت چه چیزاست؟ عرض کردند: خدا و رسول او داناتر است.فرمود: آن است که: یاد کنى برادرخود را به چیزى که او را ناخوش آید.شخصى عرض کرد که: اگر آن صفت‏با او باشد بازبد است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است و الا بهتان است‏» . (3)

    «و نام مردى در خدمت آن حضرت برده شد، شخصى عرض کرد که: چه عاجزاست.حضرت فرمود: غیبت رفیق خود را کردى‏» . (4)

    و روزى اسم زنى مذکور شد عایشه گفت: کوتاه قد است.جناب رسول - صلى الله‏علیه و آله - فرمود: «او را غیبت کردى‏» . (5)

    و زنى دیگر مذکور شد عایشه گفت: «آن دامن بلند است.حضرت فرمود: بیفکن ازدهن خود، پس پاره گوشتى از دهن او افتاد» . (6)

    روزى یکى از اصحاب به دیگرى گفت: «فلان شخص بسیار خواب است.حضرت‏فرمود: گوشت‏برادر خود را خوردى‏» . (7)

    و آنچه در بعضى از احادیث وارد شده که: پیغمبر - صلى الله علیه و آله - یا بعضى ازائمه - علیهم السلام - مذمت‏بعضى از اشخاص معینه را فرموده‏اند، یا از براى بیان احکام‏الهى بوده یا از طوایفى بوده‏اند که غیبت آنها مستثنى است، چنانچه مذکور خواهد شد


    غیبت ممنوع()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    example:
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن