و مخفى نماند که: غیبت کردن منحصر به زبان نیست، بلکه: هر نوعى که نقصى ازغیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن.
مروى است که: «زنى بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عائشه با دستخود اشارهکرد که: این کوتاه است.حضرت فرمود که: غیبت او را کردى» . (8)
و فرقى نیست در حرمت غیبت، میان کنایه و تصریح.بلکه بسا باشد که: کنایه بدترباشد.و غیبتبه کنایه، مثل اینکه گوئى: الحمد لله که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینىظلمه.یا به حب ریاست.یا سعى در تحصیل مال.یا بگویى: نعوذ بالله از بىشرمى.یا خداما را محافظت کند از بىشرمى.و غرض از اینها کنایه به شخصى باشد که مرتکب ایناعمال باشد.و بسا که: چون خواهد که غیبت کسى را کند از راه ریا و تشبه به صلحا، ابتدامدح او را مىکند و مذمتخود را نیز مىکند چنانچه مىگوید: فلان شخص چه بسیارخوب شخصى بود و روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دستشیطان خلاصى نیافت.
و بعضى از غیبت کنندگان هستند که: چون مىخواهند غیبت مسلمانى را کنند از راهنفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار مىکنند و حال اینکه در دل خود،هیچ اندوهى ندارند، چنانکه مىگویند: آه، چه قدر غصه خوردم دلم سوختبه جهتفلان شخص که بىآبرو شد.یا فلان عمل از او سرزد.یا به او اهانت رسید.خدا امر او رابه اصلاح آورد.و این منافق اگر دوست او بودى و غم و اندوه او را خوردى پس اظهارنکردى و دعائى که به او مىکند در خلوت کردى.پس اظهار حزن و دعا از خباثتباطناوست.و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده، بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش اومىخندد.و حسنات او را به باد مىدهد.و او چنان پندارد که: خوب مىکند.و نمىداندکه تیز بینان عالم دانش و بینش، از احوال و اوضاع برون او، احوال درونش را درکمىنمایند.
حمد گفتى کو، نشان حامدون نى برونت را اثر نىاندرون
رو ملاف از مشک کان بوى پیاز (9) از دم تو مىکند مکشوف راز (10)
و بسیارند که غیبت مسلمانى را مىکنند و بعضى از حضار نمىشنوند بلند مىگویند سبحان الله! اما عجب نیست چنین چیزى.تا او خوب متوجه شود و این هرچه مىخواهدبگوید