سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ادله حرمت غیبت - معنویت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]
معنویت
 RSS 
خانه
ایمیل
مشخصات
ریاست وبلاگ
کل بازدید مخالفین غیبت: 233552
بازدیدعزیزان امروز : 19
بازدیددوستان دیروز : 3
........... درباره خودم ...........
معنویت
مدیر وبلاگ : امیر علی[68]
نویسندگان وبلاگ :
حسین[1]

وبلاگ معنویت درپی معرفی اخلاق فضایل ورذایل وعرفان تصوف از دیدگاه شرع و شریعت و...

........... عکس امیرعلی ...........
معنویت
........ تحریم کنندگان غیبت........
هدیه [139]
خبرگزاری مهر [35]
عرضه نرم افزارهای اسلامی [71]
یادداشتهای شخصی احمدی نژاد [135]
خبرگزاری فارس [29]
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی [37]
ایگاه اینترنتی کانون فرهنگی رهپویان وصال - شیراز [113]
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج [82]
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری [64]
پرسمان [89]
طلبه ای از نسل سوم [105]
[آرشیو(11)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
ادله حرمت غیبت[15] . داستان های غیبت[8] . روایات غیبت[7] . استثنات غیبت[7] . تعریف غیبت[5] . درمان غیبت[5] . اثار غیبت[5] . غیبت در قران[5] . استماع غیبت[4] . انگیزهای غیبت[3] . انواع غیبت[3] . تعریف بدعت[2] . جبران غیبت[2] . مجازات غیبت[2] . شرح حدیث[2] . سوال ازشما پیگیری ازما . اقسام غیبت . ارکان غیبت .
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • غیبت در روایات اسلامى

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/26:: 10:1 صبح

    در منابع حدیث و کتب اخلاق روایات زیادى در نکوهش غیبت وارد شده; مضمون این روایات به قدرى شدید و تکان دهنده است که درباره کمتر گناهى مى توان اینگونه تعبیرات را یافت که از میان آنها ده روایت زیر برگزیده شده است.

    در حدیثى مى خوانیم که روزى پیغمبر با صداى بسیار بلند خطبه خواند به گونه اى که به گوش زنانى که در خانه هایى که نزدیک بودند رسید فرمود: «یا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لاتَغْتابُوا الْمُسْلِمینَ وَ لا تَتَبَّعُوا عَوراتَهُمْ فَاِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَتَ اَخِیهِ یَتَتَبَّعُ اللّهَ عَوْرَتَهُ حَتّى یَفْضِحَهُ فى جَوْفِ بَیْتِهِ; اى گروهى که به زبان ایمان آورده اید و در قلبتان ایمان نیست، غیبت مسلمان نکنید، و در صدد کشف عیوب آن ها نباشید، چرا که هر کس درصدد کشف عیوب برادر مسلمانش باشد خداوند در صدد کشف عیوب او خواهد بود تا آنجا که در درون خانه اش رسوایش مى کند».(1)

    2ـ در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم که روزى خطبه خواند و درباره اهمیت گناه ربا سخنانى فرمود تا آنجا که گناه یک درهم از ربا را بدتر از سىوشش زنا شمرد، سپس فرمود: «اِنَّ اَرْبَا الرِّبا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسَلِمِ; بدترین ربا بردن آبروى مسلمان (از طریق غیبت و مانند آن) است».(2)

    این تعبیر (اهمیت گناه غیبت نسبت به زنا) در روایات متعددى آمده و در بعضى



    1. جامع السادات، جلد 2، صفحه 303.

    2. جامع السادات، جلد 2، صفحه 303.

    از روایات آمده است علت آن این است که زناکار پس از توبه حقیقى بخشوده خواهد شد، ولى غیبت کننده چون حق الناس را ضایع کرده مشمول رحمت الهى نخواهد شد، تا صاحب غیبت را راضى کند.(1)

    3ـ در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «اَلْغَیْبَةُ حَرامٌ عَلى کُلِّ مُسْلِم وَ اِنّها لَتَأکُلُ الْحَسَناتِ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ; غیبت بر هر مسلمانى حرام است و حسنات را از میان مى برد، همانگونه آتش هیزم را مى سوزاند و نابود مى کند».(2)

    این ویژگى همان گونه که در بحثهاى آینده خواهد آمد نیز به خاطر آن است که غیبت جنبه حقّ النّاس دارد، و حسنات غیبت کننده را به نامه اعمال غیبت شونده منتقل مى کنند تا جبران تضییع آبروى او شود.

    4ـ در یک حدیث قدسى آمده است که خداوند به موسى(علیه السلام) خطاب کرد و فرمود «مَنْ ماتَ تُائباً مِنَ الْغَیْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ ماتَ مُصِرّاً عَلَیها، فَهُوَ اَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النّارَ; کسى که بمیرد در حالى که توبه از غیبت کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مى شود، و کسى که بمیرد و اصرار بر آن ورزد و توبه نکند، اولین کسى است که وارد دوزخ مى شود».(3)

    5ـ در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم تعبیر تکان دهنده دیگرى دیده مى شود، فرمود: «مَنْ مَشى فِى غَیْبَةِ اَخِیهِ وَ کَشْفِ عَوْرَتِهِ کانَ اَوَّلُ خُطْوَة خَطاها وَضَعَها فى جَهَنَّمَ; کسى که در طریق غیبت برادر مسلمانش و کشف عیوب پنهانى او گام بردارد، اولین گامى را که برمى دارد در جهنم مى گذارد».(4)

    6ـ در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى خوانیم «ما عُمّرَ مَجلسٌ بِالْغَیْبَةِ اِلاّ خُرِّبَ بِالدِّینِ فَنَزَّهُوَ اَسْماعَکُمْ مِنْ اسْتِماعِ الْغَیْبَةِ فَاِنَّ الْقائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَها شَرِیکانِ فِى الاِثْمِ; هیچ مجلسى با غیبت آباد نمى شود مگر اینکه از نظر دین ویران مى گردد، حال که چنین است گو خود را از شنیدن غیبت پاک دارید چرا که گوینده و شنونده هر دو در گناه شریکند»(5)



    1. وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 601، حدیث 18.

    2. جامع السادات، جلد 3، صفحه 305.

    3. همان، صفحه 302.

    4. همان، صفحه 303.

    5.بحارالانوار، جلد 75، صفحه 259.

    7ـ در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)در مورد زیانهاى فوق العاده معنوى غیبت چنین مى خوانیم: «مَنْ اِغْتابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمَةً لَنْ یَقْبَلَ اللّه صَلاتَهُ وَ لا صِیامَهُ اَرْبَعِینَ لَیْلَةً اِلاّ اَنْ یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ; کسى که غیبت مرد مسلمانى یا زن مسلمانى بکند خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمى کند مگر این که صاحب غیبت از او راضى گردد».(1)

    8ـ در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ رَوى عَلى مُؤْمِن رَوایَة یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرَوَّتِهِ لَیَسْقُطُ مِنْ اَعْیُنِ النّاسِ، وَ اَخْرَجَهُ اللّه مِنْ وِلایَتِهِ اِلى وِلایَةِ الشَّیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ; کسى که سخنى درباره فرد با ایمانى نقل کند و هدفش این باشد که عیبى بر او نهد، و شخصیتش را در هم بشکند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از تحت سرپرستى خودش به تحت سرپرستى شیطان مى فرستد، و شیطان او را نمى پذیرد».(2)

    روشن است که مصداق واضح روایت بالا شخص غیبت کننده است که هدفش از غیبت عیب نهادن بر مؤمنین، و در هم شکستن شخصیت اجتماعى آن ها است و چنین افرادى به قدرى گناهانشان عظیم است که حتى شیطان از پذیرفتن ولایت آنها وحشت دارد».

    9ـ در حدیث مناهى رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) آمده است «نَهى عَنِ الْغَیْبَةِ وَ قالَ مَنْ اِغْتابَ امْرَءً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نَقَضَ وَضُوئُهُ، وَ جاءَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفُوهُ مِنْ فِیِه رائِحَةٌ اَنْتَنُ مِنَ الْجِیفَهِ یَتَأَذَّئُ بِهِ اَهْلُ الْمَوْقِفِ; پیامبر(صلى الله علیه وآله) از غیبت نهى کرد و فرمود: کسى که مسلمانى را غیبت کند، روزه اش باطل مى شود، و وضویش مى شکند، و روز قیامت از دهان او بویى خارج مى شود که متعفّن تر از بوى مردار است، به گونه اى که اهل محشر از آن ناراحت مى شوند».(3)

    10ـ این بحث را با حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) پایان مى دهیم، هر چند روایاتى که در این زمینه باقى مانده بسیار بیش از آن است که در بالا آوردیم، اما آنچه در بالا آمد براى درک اهمیت گناه غیبت کافى است فرمود: «اِیّاکَ وَ الْغَیْبَةَ فَاِنَّها تُمْقِتُکَ اِلَى اللّهَ وَ النّاسَ، وَ تَحْبُطُ اَجْرَکَ; از غیبت بپرهیز که تو را در پیشگاه خدا و مردم مبغوض مى کند، و اجر و پاداش تو را (در برابر اعمال صالحه) بر باد مى دهد».(4)



    1. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 258، حدیث 53.

    2. اصول کافى، جلد 2، صفحه 358، حدیث 1.

    3. وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 599، حدیث 13.

    4. شرح غرر الحکم، جلد 2، صفحه 687، حدیث 2632.

    به یقین حتى یکى از این احادیث به تنهایى براى پى بردن به اهمیت گناه غیبت از دیدگاه پیشوایان اسلام کافى است تا چه رسد به این که همه آنها را در کنار هم بچینیم و یکى در نظر بگیریم.

    شک نیست که علاوه بر شهادت قرآن مجید و روایات متواتره اسلامى و اجماع مسلمین بر حرمت غیبت، عقل نیز آن را زشت و قبیح و در خور سرزنش و مجازات مى شمرد، چرا که یکى از مصادیق بارز ظلم و ستم است که قبح و زشتى آن از مستقلاّت عقلیه مى باشد، بنابراین دلیل حرمت غیبت، تمام ادلّه اربعه فقهى مى باشد.


    غیبت ممنوع()

  • ایات غیبت

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/26:: 9:58 صبح

    1ـ ... وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیْتاً
    فَکَرِهْتُمُوه.
       (حجرات ـ 12)

    2ـ وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَة لُمَزَة.   (همزه ـ 1)

    3ـ اِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِى الّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.   (نور ـ 19)

    4ـ لا یُحِبُّ اللّهَ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ
    سَمیعاً عَلیِماً.
       (نساء ـ 148

    ترجمه:

    1ـ «...و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر کراهت دارید».

    2ـ واى بر هر غیب جوى مسخره کننده.

    3 ـ «کسانى که دوست دارند زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است.

    4ـ خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیها (ى دیگران) را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است.نساء ـ 148

    قرآن با صراحت از سه چیز نهى مى کند که در واقع علّت و معلول یکدیگرند. نخست از گمان بد، و بعد از تجسّس، و سرانجام از غیبت. روشن است گمان بد انسان را وادار به تجسّس در احوال دیگران، و کشف اسرار آنها مى کند و از آنجا که هر انسانى ممکن است عیب و نقصى داشته باشد که با تجسّس کشف شود، اطلاع بر آن عیب پنهانى سبب غیبت مى گردد.

    ولى قرآن مجید در این آیه براى غیبت اهمیّتى بیش از مسأله گمان بد و تجسّس قائل شده چرا که آن را مدلّل به دلیلى گویا و رسایى ساخته مى فرماید: «کسى از شما دیگرى را غیبت نکند آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَاْکُلَ لَحْمَ اَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ).

    این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقى را تشکیل مى دهد تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مى کند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کارى که هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت ترین حالات حاضر نیست چنین کند.

    این تشبیه مى تواند اشاره به نکته هاى فراوان دیگرى نیز باشد:

    فرد غائب همچون مرده است که قدرت بر دفاع از خویش ندارد، و هجوم بردن بر کسى که قادر بر دفاع از خویش نیست، بدترین نوع ناجوان مردى است.

    بى شک خوردن گوشت مرده سبب سلامت جسم و جان نمى شود، بلکه سرچشمه انواع بیمارى ها است، بنابراین غیبت کننده اگر آتش کینه و حسد خود را با غیبت موقّتاً فرو نشاند به یقین چیزى نمى گذرد که همان بذرهاى نهفته مفاسد

    اخلاقى در درون جان او سر مى کشد و همچون خارهاى مغیلان او را آزار مى دهد.

    غیبت کننده انسان ضعیف و ناتوانى است که شهامت رویا رویى با مسایل را ندارد و به همین دلیل به مرده برادر خویش هجوم مى برد.

    همان گونه که یک حیوان یا انسان مردار خوار، سبب انتشار انواع میکرب هاى بیمارى مى گردد، شخص غیبت کننده نیز با ذکر گناهان و عیوب پنهانى برادران مسلمان عوامل اشاعه فحشاء را فراهم مى سازد.

    قرآن مجید با ذکر این مثال و ریزه کارى هایى که در آن نهفته شده به تحریک وجدان و فطرت انسان ها در برابر این گناه بزرگ مى پردازد، و شاید به همین دلیل جمله را با سؤال شروع مى کند، تا پاسخ آن از درون انسان ها برخیزد و تأثیر آن قوى تر شود، مى فرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»

    در ضمن آیه مى تواند اشاره اى به این نکته نیز باشد، که موارد جواز غیبت (مانند تظلّم و رفع ستم و مشورت و اصلاح ذات البین در واقع مانند موارد اضطرار به اکل میته است که انسان باید به حداقل قناعت کند).

    ولى این سؤال مطرح است که ما در تمام دنیا به ندرت در طول یک سال به موردى برخورد مى کنیم که کسى گوشت مرده انسانى را ـ چه رسد به برادر خویش ـ خورده باشد، زشتى این امر به اندازه اى است که همه از آن پرهیز مى کنند، در حالى که غیبت امر رایجى است که در همه جوامع دیده مى شود، بلکه یکى از وسایل تفریح و سرگرمى در جلسات است، راستى این تفاوت از کجا سرچشمه مى گیرد؟

    این موضوع ظاهراً دلیلى جز این ندارد که رواج غیبت، قبح و زشتى آن را متأسفانه در نظرها کم کرده است.

    در دوّمین آیه با تهدید کوبنده اى به سراغ عیب جویان و غیبت کنندگان مى رود، مى فرماید «واى به هر عیب جوى غیبت کننده اى که مردم با ایمان را به سخریه مى گیرند، و با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پیش رو، مؤمنان را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مى دهند» (وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَة لُمَزَة).

    در این که واژه «لُمَزَة» (از ماده لمز (بر وزن رمز) و «هُمَزَه» از ماده همز (بر همین وزن) که هر دو صیغه مبالغه است، به یک معنى است، و اشاره به غیبت کنندگان و عیب جویان مى کند یا در میان آنها تفاوتى است، در میان مفسّران گفتگوى بسیار است. بعضى هر دو را به یک معنى مى دانند بعضى به دو معنى، آنها که معتقدند دو معنى دارد بعضى هُمَزَه رابه معنى غیبت کننده، و لُمَزَه را به معنى عیبجو تفسیر کرده اند و بعضى عکس آن را گفته اند، و بعضى مى گویند هُمَزَه به کسى گفته مى شود که با اشارات عیب جویى مى کند، و لُمَزَه به معنى کسى است که با زبان، این عمل زشت را انجام مى دهد.

    بعضى اولى را به معنى عیب جویى آشکار، و دومى را به معنى عیب جویى پنهان و یا اشاره دانسته اند، و بعضى عقیده دارند هُمَزَه کسى است که در حضور، عیب جویى مى کند، و لُمَزَه کسى است که در پشت سر، این کار را انجام مى دهد.

    بعضى از مفسران گفته اند همز و لمز، دو صفت رذیله است که از جهل و غضب و تکبّر ترکیب شده است زیرا هم سبب اذیّت و آزار دیگران است و هم نوعى برترى طلبى در آن نهفته است، و از آنجا که در خود فضیلتى نمى بیند سعى مى کند به دیگران عیب بگذارد تا خودش را برتر نشان دهد.(1)

    در همان تفسیر این دو صفت را از اوصاف منافقان ـ طبق حدیثى ـ بیان مى کند.(2) تعبیر به «ویل» که در آغاز این آیه آمده است، در 27 مورد از قرآن مجید دیده مى شود، که در مقام نفرین و به معنى هلاکت و یا به معنى انواع عذاب است، و این که گفته اند اشاره به چاه یا وادى پر عذابى در جهنم است در واقع از قبیل تفسیر کلى به مصداق است.

    این واژه و واژه «وَیْس» و «وَیْح» همه حالت تأسف انسان را بیان مى کند منتها ویل در موارد کارهاى زشت و قبیح گفته مى شود، و ویس در مقابل تحقیر، و ویح در مقام ترحم.(3)



    1. روح البیان، جلد 10، صفحه 58.

    2. همان مدرک.

    3. تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 32، صفحه 91.

    با توجه به موارد استعمال ویل در قرآن، به خوبى روشن مى شود که این واژه در مواردى به کار مى رود که کارهاى بسیار زشتى انجام گرفته است، و از اینجا روشن مى شود که غیبت و عیب جویى از دیدگاه قرآن مجید از زشت ترین کارها است.

    در سوّمین آیه مستقیماً سخن از نکوهش اشاعه فحشاء و تهدید شدید مرتکب شوندگان به میان آمد و به طور ضمنى، مذمّت از غیبت مى کند، زیرا اشاعه فحشاء غالباً از طریق غیبت یا تهمت است. مى فرماید: «کسانى که دوست دارند زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند، و خداوند مى داند و شما نمى دانید» (اِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةَ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ انْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

    البته شأن نزول آیه در مورد تهمتى است که از سوى منافقان به یکى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) زده شده بود، ولى مسأله اشاعه فحشاء (شیوع دادن زشتیها در میان مردم) مفهوم عامى دارد که مخصوصاً غیبت را در بسیارى از موارد شامل مى شود.

    در واقع نخستین آیه از آیات بالا اشاره به بُعد حقّ النّاس فردى غیبت داشت و این آیه اشاره به آثار ویران گر جمعى آن است، زیرا هرگاه کارهاى خلافى را که مردم در پنهانى انجام داده اند و کسى از آن آگاه نیست بر ملا شود، بسیارى از افراد ضعیف الایمان تشویق به این گونه کارها مى شود.

    «فاحشه» از ماده فحش در اصل به معنى هر کارى است که از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگیرد، بنابراین شامل تمام منکرات و کارهاى بسیار زشت و قبیح مى شود، هر چند در بسیارى از موارد در قرآن مجید یا در کلمات روزمرّه در خصوص انحرافات جنسى و آلودگى هاى ناموسى به کار مى رود، ولى این مانع از عمومیّت فاحشه و فحشاء نیست، و در واقع از قبیل استعمال در یک مصداق بارز است، بنابراین اشاعه فحشاء که در آیه آمده، و در بسیارى از موارد از طریق غیبت انجام مى شود، منحصر به آلودگى هاى جنسى نیست.

    درآیه 45 عنکبوت درباره نماز مى خوانیم: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ; نماز انسان را از زشتى ها و منکرات باز مى دارد» و به یقین مفهوم آن عام است.

    به همین دلیل در ذیل این آیه حدیثى وارد شده که مى فرماید: «مَنْ قالَ فِى مُؤْمِن مارَأَتْهُ عَیْناهُ وَ سَمِعَتْهُ اُذُناهُ فَهُوَ مِنَ الَّذینَ قالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ اِنّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ; کسى که درباره مؤمن آنچه را مى بیند (از عیوب پنهانى) و آنچه را مى شنود (که مردم درباره او مى گویند) او از کسانى است که خداوند متعال درباره آنها گفته کسانى که دوست دارند اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود عذاب درناکى دارند».

    این نکته نیز حائز اهمیت است که قرآن در آیه بالا مجازات این گونه اشخاص را عذاب دنیا و آخرت ذکر کرده، و این نشان مى دهد غیبت و اشاعه فحشاء پى آمدهاى سویى در زندگى انسان ها نیز دارد.

    آخرین سخن درباره تفسیر آیه فوق این که قرآن مجید براى این که تأکید بر این مسأله مهم بگذارد نمى گوید کسانى که اشاعه فحشا کنند، گرفتار عذاب الیم دنیا و آخرت مى شوند، بلکه مى گوید کسانى که دوست دارند، اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود چنین سرنوشتى دارند.

    * * *

     

    در چهارمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از جواز غیبت در مورد ظالمان براى مظلومانى که به دادخواهى برمى خیزند آمده است که از آن به خوبى روشن مى شود غیبت بدون مجوز جایز نیست، مى فرماید: «خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدى ها را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شد (و مى خواهد از این طریق تظلّم کند و رفع ظلم نماید) (لا یُحِبُّ اللّه الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاّ مَنْ ظُلِمَ).

    منظور از جهل من القول، هر گونه ابراز و اظهار لفظى است خواه به صورت شکایت باشد یا حکایت، یا غیبت، یا نفرین و مذّمت. بنابراین مظلومانى که مورد ستم ظالمان قرار گرفته اند براى دفاع از خویشتن مى توانند کارهاى ظالمان را برشمرند.

    و براى این که افرادى از این استثناء سوء استفاده نکنند، و به بهانه این که

    مظلوم واقع شده اند، هر جا بنشینند و به غیبت این و آن بپردازند، در پایان آیه مى فرماید: خداوند سخنان را مى شنود و از نیّات آگاه است.(وَ کانَ اللّهُ سَمیعَاً عَلیماً).

    * * *

     

    از آنچه در آیات فوق آمد زشتى فوق العاده غیبت و عواقب دردناک آن در دنیا و آخرت به خوبى روشن مى شود


    غیبت ممنوع()

  • در مذمت و بدى غیبت و سخن چینى

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/26:: 9:40 صبح
    از چیزهائى که باعث عذاب آخرت ، و بدختى و ذلت انسان در دنیا مى گردد. غیبت و بدگوئى است و خدا آن را ناپسند و حرام و از گناهان کبیره مى داند.
    زیرا در قرآن مجید مى فرماید:
    (( و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل اخیه میتا فکرهتموه .))
    بعضى از شما غیبت و بدگوئى بعض دیگر را نکنید، آیا یکى از شما دوست دارند که گوشت مرده برادر (دینى ) خود را بخور شما (مسلما) بدتان مى آید.
    در این آیه خداى متعال مبالغه بسیار در نهى نموده و غیبت و بدگوئى پشت سر مؤ منان را تشبیه به خوردن گوشت میته مسلمان نموده است بلکه امام صادق علیه السلام فرمود:
    (( ان المغتاب لمسلم بما فیه خارج عن ولایة رب العالمین ، داخل فى ولایة الشیاطین .))
    کسى که پشت سر مسلمان غیبت کند به آنچه که در اوست از ولایت پروردگار عالم خارج شده و در ولایت شیطان داخل گردیده است .
    و پیامبر اکرم (ص ) فرمود:
    (( من اغتاب مسلما او مسلمة لم یقبل الله صلوته و صیامه اربعین یوما و لیلة الا ان یغفر له صاحبه . ))
    کسى که پشت سر مرد و زن مسلمان بدگوئى و غیبت کند خداى متعال نماز او و روزه اش را تا چهل شبانه روز قبول نکند، مگر اینکه فردى را که غیبتش را کرده ، او را ببخشد و راضیش گرداند.
    باز پیامبر(ص ) فرمود:
    (( ایاکم و الغیبة فانها اشد من الزنا فان الرجل یزنى و یتوب ، فیتوب الله علیه ،
    و ان صاحب الغیبة لا یغفر له حتى یغفر له صاحبها.
    ))
    از غیبت و بدگوئى پشت سر دیگران بپرهیزید، زیرا غیبت حکمش از زنا شدیدتر است چون فردى که زنا مى کند (پشیمان شده ) توبه مى کند پس خداوند متعال توبه او را مى پذیرد، اما غیبت کننده را خدا نمى بخشد تا غیبت شده را از خود راضى سازد و غیبت شده او را ببخشد.
    و زنا کننده فقط خود را اذیت مى کند ولى غیبت کننده علاوه بر خودش ‍ مردم را هم آزار مى دهد و چه بسا سبب قتل و هتک عرض و از بین رفتن مال مى شود و یا باعث جدائى خانواده اى مى شود و این ها همان فتنه اى است که خداى متعال فرموده :
    (( الفتنة اشد من القتل )) یعنى فتنه از آدم کشى سخت تر و بدتر است بلکه غیبت کننده مشمول آیه هم مى شود: (( ویل لکل همزة لمزة واى بر هر دو به همزن و سخن چین و خورنده گوشت مردم .
    و در کتاب ارشاد شیخ مفید است که حضرت رسول (ص ) فرمود: چون شب معراج به آسمان رفتم بر گروهى گذشتم که صورت خود را با ناخن هاى خود مى خراشیدند از جبرییل درباره آنها سوال کردم :
    (( فقال : هؤ لاء الذین یغتابون الناس )) جبرئیل فرمود: اینها کسانى هستند که غیبت مردم را مى کردند.
    و نیز حضرت رسول (ص ) در ضمن خطبه اى پس از آنکه ربا و خطر آن را متذکر شده و فرمود: یک درهم از ربا که به انسان مى رسد از هفتاد زنا با محرم گناهش عظیم تر است
    (( و اعظم من ذلک عرض المسلم )) و گناه بزرگتر از ربا عرض و آبروى مسلمانى را بردن است .
    و باز حضرت رسول (ص ) فرمود:
    (( من اغتاب امرء مسلما بطل او نقض وضوئه ، و جاء یوم القیامة و یخرج من فیه رائحة الجیفة یتاءذى به اهل الموقف . ))
    کسى که غیبت شخص مسلمانى را بکند وضویش باطل مى شود، و روز قیامت به محشر وارد مى شود در حالیکه از دهانش بوى گندى خارج مى شود که اهل محشر را آزار مى دهد.
    و باز مى فرماید:
    (( من اغتاب مسلما فى شهر رمضان لم یوجر على صیامه . ))
    کسى که در ماه رمضان غیبت مسلمانى را بکند روزه اش هیچ پاداشى ندارد.
    از امام صادق نقل شده که فرمود:
    (( الغیبة حرام على کل مسلم ، و انها لتاکل الحسنات ، کما تاکل النار الحطب . ))
    غیبت و بدگوئى پشت سر هم مسلمانى حرام است ، و کارهاى خوب انسان را مى خورد همچنانکه آتش هیزم را مى خورد.
    باز از امام صادق است که فرمود:
    (( لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فان من تتبع عورة اخیه ، تتبع الله عورته ، الى ان یفضحه الله فى جوف بینه .))
    بدگوئى از مسلمانان نکنید و کارهاى زشت آنان را ملاء و آشکار نسازید، زیرا هر که به دنبال عیب جوئى از برادر مسلمانش رفت خدا هم بدنبال عیب جوئى میرود تا اینکه او را در وسط خانه اش رسوا سازد.
    و نیز آن حضرت فرمود:
    (( رب عبد لم یر یوم القیامة شیئا من الحسانات ، فیقول : یا رب این حسناتى ؟ فیقال : فى جوابه ، ان ربک لایضل و لاینسى ، ذهب عملک باغتیاب الناس ، و رجل راى فى کتاب عمله حسنات کثیرة ، فیقول : یا رب من این هذه ؟ فیقال له : فلان اغتابک فهذه حسناته اعطاها الله الیک .))
    چه بسا بنده اى که در روز قیامت هیچ چیز کارهاى خوب را در نامه عملش نبیند، پس گوید: پرودگارم کارهاى خوبم کجاست ؟ در جوابش ‍ گفته شود، همانا پروردگارت نه چیزى بر او گم شود و نه فراموش کند بلکه کارها (ى خوبت ) به علت غیبت کردن مردم از بین رفت ، و شخصى در نامه عملش حسنات زیادى را مى بیند پس مى گوید: پروردگارا این اعمال کجا بوده گفته مى شود که فلانى غیبت تو را کرد پس این حسنات و کارهاى خوب اوست که خدا به تو داده است .
    و از پیامبر است که فرمود:
    (( ما عمر مجلس بالغیبة الا خرب ، فنزهوا اسماعکم عن استماع الغیبة فان القائل و المستمع شریکان فى الاثم .))
    هیچ مجلسى به غیبت آباد نگردد جز اینکه خراب شود پس پاک کنید گوشهاى خود را از شنیدن غیبت زیرا گوینده و شنونده در گناه شریکند.
    (( و عن على علیه السلام السامع للغیبة احد المغتابین .))
    از حضرت على علیه السلام نقل شده که شنونده غیبت یکى از غیبت کنندگان است .
    (( و قال (ع ) لایکب الناس على وجوههم فى النار الا حصائد السنتهم .))
    حضرت فرمود: مردم را بر صورتشان به آتش نمى افکند مگر درو شده هاى زبانشان .
    (( و عنه (ص ) من اغتاب مومنا بما فیه لم یجمع الله بینهما فى الجنة ابدا، و من اغتاب مومنا بما لیس فیه فقد انقطعت العصمة بینهما و کان المغتاب فى النار خالدا فیها.))
    و از آن حضرت نقل شده : آنکس که مؤ منى را به آنچه که در اوست غیبت کند بین آن دو بهشت هرگز جمع نشود، و آنکه پشت سر مؤ منى غیبت کند به آن چه در او نیست عصمت بین آن دو قطع مى شود و غیبت کننده همیشه در آتش باشد.
    (( و عن نوف البکالى ، قال : اتیت علیا(ع ) و هو فى رحبة مسجد الکوفة فقلت : السلام علیک یا امیرالمؤ منین ، فقال و علیک السلام ، فقلت : عظنى یا سیدى فقال یا نوف احسن یحسن الیک ، فقلت : زدنى ، یا امیرالمؤ منین فقال : ارحم ، ترحم ، فقلت زدنى یا اباالحسن ، قال قل خیرا تذکر بخیر فقلت زدنى قال اجتنب الغیبة فانها ادام کلاب النار.
    ثم قال : یا نوف ، کذب من زعم انه و لد من حلال و هو یبغضنى ، و یبغض ‍ الائمة من ولدى و کذب من زعم انه ولد من حلال و هو یحب الزنا، و کذب من زعم انه یعرف الله و هو مجترء على معاصى الله فى کل یوم و لیلة .
    از نوف بکالى نقل شده که گفت بر حضرت على علیه السلام در مسجد کوفه وارد شدم پس گفتم : سلام بر تو اى امیرمؤ منان ، حضرت فرمود: و بر تو باد سلام ، گفتم : مرا موعظه بفرمائید اى امیرالمؤ منین ، حضرت فرمود: رحم کن تا به تو رحم شود، باز گفتم : اضافه بفرمائید اى ابا الحسن ، فرمود: حرف خوب بزن ، تا خوبى یادت کنند، پس گفتم باز بفرمائید، فرمود: از غیبت پرهیز کن که غیبت خورش سگان آتش است پس فرمود: اى نوف دروغ گفته کسیکه خیال مى کند از حلال متولد و حال آنکه مرا دشمن دارد و امامان از فرزندان مرا دشمن دارد و دروغ گفته کسى مى کند خدا مى شناسد و حال آنکه او جرئت بر گناهان دارد در هر روز و شب .
    (( و فى وصیة لابى ذر، یا اباذر من ذب عن اخیه المسلم الغیبة ، کان حقا على الله ان یعتقه من النار، یا اباذر من اغتیب عنده اخوه المسلم ، و هو یستطیع نصره ، خذله الله فى الدنیا و الاخرة .))
    و پیامبر به ابوذر وصیت کرد: که اى اباذر آنکه از برادر مسلمانش (در مجلس ) غیبت دفاع کند، حق است بر خدا که او را از آتش رها سازد، اى اباذر آنکه در نزد او از برادر مسلمانش غیبت شود و او قدرت بر دفاع از او و یاریش را داشته باشد (و یاریش نکند) خدا او را در دنیا و آخرت خوار و رسوا مى سازد.

    غیبت ممنوع()

  • از سخنان آن حضرت (ع ) در نهى از غیبت کردن از مردم

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/26:: 9:34 صبح
    در این خطبه که با عبارت و انما ینبغى لاهل العصمه و المصنوع الیهم فى السلامه ان برحموا اهل الذنوب و المعصیه (همانا براى آنان که اهل عصمت اند و سلامت از گناه براى آنان فراهم است شایسته است که بر بزهکاران و گنه پیشگان رحمت آورند) شروع مى شود هیچ گونه بحث تاریخى نیامده است ولى مبحثى بسیار خواندنى و عبرت آموز درباره زشتى غیبت و بر شمردن عیب مردم در غیاب ایشان در چهار فصل آورده است که با راستى بسیار مفید است : فصل نخست ، درباره سخنان خداوند و بزرگان در نکوهش غیبت و گوش ‍ دادن به آن است که با بخشى از آیه دوازدهم سوره حجرات شروع مى شود و خداوند فرموده است و غیبت مکنید برخى از شما برخى را و سپس به ذکر احادیث و سخنان برخى از زهاد و لطایفى پرداخته و نیکو از عهده برآمده است . فصل دوم ، درباره حکم غیبت از لحاظ دین است که آن را از جهات مختلف بررسى کرده و این روایت را نیز آورده است که معاذ بن جبل روایت مى کند و مى گوید: در حضور رسول خدا (ص ) نام مردى برده شد؛ گروهى گفتند: چه مرد ناتوانى است . پیامبر (ص ) فرمود: از دوست خویش غیبت کردید. گفتند: همان چیزى که در اوست گفتیم . فرمود: اگر چیزى که در او نبود مى گفتید بر او تهمت زده بودید.
    غیبت ممنوع()

  • دربحث غیبت ، چند تذکّر لازم است

  • نویسنده : امیر علی:: 87/3/26:: 9:22 صبح

    1 حرمت غیبت تنها در یک سوره ویک آیه نیست ، بلکه از آیات زیادی مانند آیه (ویل لکلّ همزة لمزة ) واى بر هر عیبجوى هرزه گو و آیه (لایحبّ اللّه الجهر بالسوء)خداوند دوست ندارد بدى هاى مردم علنى شود، نیز حرام بودن غیبت استفاده مى شود.
    2 در غیبت باید انگیزه عیب جویى باشد، ولى اگر عیب مردم را براى اصلاح دیگران گفتیم ، مانعى ندارد هر چند شخص راضى نباشد. مثلاً اگر خصوصیّات بیمار را به پزشک بگوییم گرچه بیمار راضى نباشد، اشکالى ندارد.
    3 در غیبت باید شخص معیّن باشد، اگر گفتیم : بعضى چنین و چنانند و مردم مصداق آن بعض را ندانند مانعى ندارد.
    4 گاهى عنوان غیبت در کار نیست ، ولى گفته ها به عنوان توهین ، تحقیر، اشاعه فحشا مى باشد که حرام است

    آیه (13) 
    یََّاءَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَ کُم مِّن ذَکَرٍ وَاءُنثَى وَجَعَلْنَ کُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوَّاْ إِنَّ اءَکْرَمَکُمْ عِندَ اللّهِ اءَتْقَ کُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
    اى مردم ! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامى ترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست ، البتّه خدا داناى خبیر است .
    نکته ها: 
    O بعضى این آیه را مربوط به آیات قبل دانسته و گفته اند: چون مسخره و غیبت کردن برخاسته از روحیّه خودبرتربینى و تحقیر دیگران است ، این آیه مى فرماید: ملاک برترى و کرامت ، تقوى است .
    O دراین آیه به سه اصل مهم اشاره شده است : اصل مساوات ، اصل آشنایى جوامع اسلامى با یکدیگر و اصل اینکه تقوى ملاک برترى است . البتّه در آیات دیگر قرآن ، ملاک هاى برترى دیگرى از قبیل علم ، سابقه ، امانت ، توانایى و هجرت نیز به چشم مى خورد.
    پیام ها: 
    1 مرد یا زن بودن ، یا از فلان قبیله وقوم بودن ، ملاک افتخار نیست که اینها کار خداوند است . (جعلنا، خلقنا)
    2 تفاوت هایى که در آفریده ها مى باشد، حکیمانه و براى شناسائى یکدیگر است ، نه براى تفاخر. (لتعارفوا)
    3 کرامت در نزد مردم زودگذر است ، کرامت نزد خداوند مهم است . (اکرمکم عنداللّه )
    4 افراد با تقوى نباید از مردم طلبکار باشند، زیرا کرامت آنان یک مقام معنوى و نزد خداست . (عنداللّه )
    5 قرآن تمام تبعیضات نژادى ، حزبى ، قومى ، قبیله اى ، اقلیمى ، اقتصادى ، فکرى ، فرهنگى ، اجتماعى و نظامى را مردود مى شمارد و تنها ملاک را تقوى مى داند. (ان اکرمکم عنداللّه اءتقاکم )
    6 توسعه طلبى و برترى خواهى ، در فطرت انسان است و اسلام مسیر این خواسته و فطرت را تقوى قرار داده است . (انّ اکرمکم عنداللّه اءتقاکم )
    7 آنکه آفرید بهتر مى داند که نژاد و قبیله ملاک ارزش نیست و تمام سرچشمه هاى برترى جوئى مردم لغو است . (انّ اکرَمکم ... اتقاکم ... علیم خبیر)
    8 ادّعاى تقوى و تظاهر به آن نکنیم که خداوند همه را خوب مى شناسد. (علیم خبیر)
    آیه (14) 
    قَالَتِ الاَْعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَکِن قُولُوَّاْ اءَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الاِْیمَنُ فِى قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُم مِّنْ اءَعْمَلِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
    بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آورده ایم ، به آنان بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولى بگوئید: اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند ذرّه اى از اعمال شما را کم نمى کند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است .
    نکته ها: 
    O مراد از اعراب ، بادیه نشینان بودند که بعضى آنان مؤ من بودند، چنانکه در سوره توبه از آنان تجلیل شده است ، (و مِن الاَعراب مَن یُؤ من بِاللّهِ و الیومِ الا خر)، ولى بعضى از آنان خود را بالاتر از آنچه بودند مى پنداشتند و ادّعاى ایمان مى کردند، در حالى که یک مسلمان ساده اى بیش نبودند.
    پیام ها: 
    1 به هر ادّعا و شعارى گوش ندهیم . (و قالتِ الاَعراب آمنّا)
    2 ادّعاهاى نابجا را مهار کنیم . (قل لم تؤ منوا)
    3 هر کس باید حریم خود را حفظ کند و خود را بیش از آنچه هست مطرح نکند. (قولوا اَسلَمنا)
    4 اسلام ، مرحله ظاهرى است ، ولى ایمان ، به دل مربوط است . (فى قلوبکم )
    5 با مدّعیان کمال باید به گونه اى سخن گفت که از رسیدن به کمال ناامید نشوند. (و لمّا یَدخُل الایمان فى قلوبکم )
    6 راه رسیدن به کمال باز است . (و ان تُطیعوا اللّه و رسوله ...)
    7 اطاعت از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کنار اطاعت از خدا آمده است و این نشانه عصمت حضرت است ، پس باید او را بدون چون و چرا اطاعت کرد. (ان تُطیعوا اللّه و رسوله )
    8 خداوند عادل است و ذرّه اى از پاداش عمل انسان را کم نمى کند. (مدیریّت و تدبیر صحیح آن است که ذرّه اى از حقوق و مزد شخص کم نشود) (لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا)
    تفاوت اسلام با ایمان 
    1 تفاوت در عمق .
    اسلام رنگ ظاهرى است ، ولى ایمان تمسّک قلبى است . امام صادق صلّى اللّه علیه و آله به مناسبت آیه (ومَن اَحسَنُ من اللّه صِبغَة )
    فرمودند: رنگ الهى اسلام است ، و در تفسیر آیه (فقد استَمسَک بِالعُروَة الوثقى ) فرمودند: تمسّک به ریسمان محکم الهى ، همان ایمان است .
    2 تفاوت در انگیزه .
    گاهى انگیزه اسلام آوردن ، حفظ یا رسیدن به منافع مادّى است ، ولى انگیزه ایمان حتماً معنوى است . امام صادق علیه السلام فرمودند: با اسلام آوردن ، خون انسان حفظ مى شود و ازدواج حلال مى شود، ولى پاداش اخروى بر اساس ایمان قلبى است .

    3 تفاوت در عمل .
    اسلام ، بدون عمل ممکن است ، ولى ایمان باید همراه با عمل باشد، چنانکه در حدیث مى خوانیم :
    ((الایمانُ اِقرارٌ وعَمَل و الاسلام اِقرارٌ بلاعَمَل ))بنابراین در ایمان ، اسلام نهفته است ، ولى در اسلام ایمان نهفته نیست .
    در حدیث دیگرى ، اسلام به مسجد الحرام وایمان به کعبه تشبیه شده است .
    آرى ، کعبه در وسط مسجدالحرام است ، ولى مسجدالحرام در کعبه نیست .
    4 تفاوت در مسائل اجتماعى و سیاسى .
    از امام صادق علیه السلام سؤ ال شد: فرق میان اسلام و ایمان چیست ؟ حضرت فرمودند: اسلام گفتن شهادتین و عمل به ظواهر نماز و زکات و... مى باشد، ولى ایمان آن شهادت و عمل است که بر اساس شناخت رهبر الهى باشد.

    5 تفاوت در رتبه .
    در حدیثى مى خوانیم : ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است و تقوى یک درجه بالاتر از ایمان است و یقین یک درجه بالاتر از تقوى است و در میان مردم چیزى کمیاب تر از یقین نیست .

    آیه (15) 
    إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیَرْتَابُواْ وَجَهَدُواْ بِاءَمْوَلِهِمْ وَاءَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللّهِ اءُوْلََّئِکَ هُمُ الصَّ دِقُونَ
    مؤ منین تنها کسانى هستند که به خدا ورسولش ایمان آوردند، سپس تردید نکردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند. آنان همان راستگویانند.
    پیام ها: 
    1 قرآن ، هم ملاک و معیارهاى تکامل را بیان مى کند، (انّ اکرَمَکم عنداللّه اتقاکم ) و هم الگوها را نشان مى دهد. (انّما المؤ منون الّذین ...)
    2 ایمان به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در کنار ایمان به خداوند است . (آمنوا باللّه و رسوله )
    3 نشانه ایمان واقعى ، پایدارى و عدم تردید در آن است . (ثمّ لم یَرتابوا)
    4 ایمان امرى باطنى است که از راه آثار آن شناخته مى شود. (انّما المؤ منون الّذین ... جاهدوا...)
    5 ایمان بدون عمل شعارى بیش نیست . (جاهدوا باموالهم ...) (ایمان افراد بخیل و ترسو، واقعى نیست )
    6 در فرهنگ اسلام ، جهاد باید با مال وجان ودر راه خدا باشد. (جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل اللّه ) (آنان که با پرداخت مبلغى از رفتن به جبهه و یا انجام کارهاى سخت شانه خالى مى کنند، مؤ من واقعى نیستند)
    سیماى مؤ من واقعى 
    O چهار آیه قرآن با جمله ((انّما المؤ منون )) شروع شده که سیماى مؤ منین واقعى را براى ما ترسیم مى کنند:
    1 (انّما المؤ منون الّذین اذا ذُکراللّه وَجِلتْ قلوبهم و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربّهم یَتوکّلون )
    یعنى مؤ منان واقعى تنها کسانى هستند که هرگاه نام خداوند برده شود دلهایشان مى لرزد وهمین که آیات الهى بر آنان تلاوت شود، بر ایمانشان افزوده مى گردد وتنها بر خدا تکیه مى کنند.
    2 (انّما المؤ منون الّذین آمنوا باللّه و رسوله و اذا کانوا معه على امرٍ جامع لم یَذهَبوا حتّى یَستاءذِنوه ...)
    یعنى مؤ منان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان دارند و هرگاه در یک کار دسته جمعى با پیامبرشان هستند، بدون اجازه حضرت از صحنه خارج نمى شوند.
    3 و 4 در همین سوره دوبار مطرح شده است ؛ یک بار در آیه دهم ، (انّما المؤ منون اخوة ...) و بار دیگر همین آیه .
    اگر این چهار آیه را در کنار هم بگذاریم ، سیماى مؤ منان صادق و واقعى را کشف مى کنیم . همانان که قرآن درباره شان فرموده است : (اولئک هم المؤ منون حقّا)
    و(اولئک هم الصادقون ) بنابراین مؤ منان واقعى کسانى هستند که :
    1 دلهاى آنان به یاد خدا بتپد. (نه با مال و مقام و...) (اذا ذکر اللّه وَجِلَت قلوبهم )
    2 آنان دائما در حال حرکت و تکامل هستند و توقّفى در کارشان نیست و در برابر هر پیام الهى متعهّد، عاشق و عامل هستند. (و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا)
    البتّه در مقابل بعضى همچون سنگ متوقّفند،
    ((کالحِجارَة ))، بعضى حرکت قهقرائى و روبه عقب دارند، (آمنوا ثمّ کفروا)وبعضى حرکت دورى دارند که به حیوانى که گرد آسیاب مى چرخد، تشبیه شده اند.
    3 تنها تکیه گاه آنان ایمان به خداست . (نه به قراردادها و وابستگى هاى به شرق و غرب و...) (على ربّهم یَتوکّلون )
    4 در نظام اجتماعى ، رهبر الهى را انتخاب و بدون دستور او حرکتى نمى کنند و نسبت به آن وفادارند. (اذا کانوا معه على امرٍ جامع لم یَذهَبوا حتّى یَستاءذنوه )
    5 آنان خود را برتر از دیگران نمى دانند و با همه به چشم برادرى نگاه مى کنند. (انّما المؤ منون اخوة )
    6 ایمان آنان پایدار است . (ایمانشان بر اساس علم ، عقل و فطرت است و به خاطر عمل به آنچه مى دانند، به درجه یقین رسیده اند و تبلیغات و حوادث تلخ و شیرین آنان را دلسرد و دچار تردید نمى کند. (ثمّ لم یَرتابوا)
    7 هر لحظه لازم باشد با مال وجان از مکتب خود دفاع مى کنند. (و جاهدوا باَموالهم و انفسهم )
    پایدارى در ایمان 
    O آنچه مهم تر از ایمان است ، استقامت وپایدارى در آن است ، چنانکه قرآن آن را با چند عبارت بیان کرده است از جمله :
    1 (قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا)
    کسانى که در ایمان استقامت کردند.
    2 (لاتَموتُنّ الاّ و انتم مسلمون )
    حضرت یعقوب به فرزندانش سفارش کرد که جز در راه تسلیم او جان ندهند.
    3 (اهدنَا الصّراط المستقیم ) که به معناى پروردگارا! راه مستقیم را براى ما تداوم بخش ، تفسیر شده است .
    4 (تَوَفّنا مع الاَبرار)
    پروردگارا! آنگاه که جان مرا مى گیرى ، با نیکان باشم !
    5 (تَوَفّنى مُسلِماً)
    پروردگارا! جان مرا در حالى که تسلیم تو هستم بگیر!
    6 (فمُستقرّ و مُستودع )
    امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از ((مستقرّ)) در این آیه ، ایمان پایدار و مراد از ((مستودع ))، ایمان عاریه اى است .
    وسیله پایدارى ایمان 
    O عواملى باعث پایدارى ایمان مى شود از جمله :
    1 تقوى . امام صادق علیه السلام فرمود: وَرع ، ایمان را در دل پایدار و طمع ، ایمان را از دل خارج مى کند.

    2 استمداد از خدا. آنچه براى پایدار بودن ایمان لازم است ، استمداد از الطاف الهى است . زیرا خداوند به فرشتگان دستور مى دهد که مؤ منان را در ایمانشان ثابت قدم قرار دهید. (اذ یوحى ربّک الى الملائکة انّى مَعکم فَثَبّتوا الّذین آمنوا) ودر جاى دیگر مى خوانیم : (و رَبَطنا على قلوبهم ) ما دل هاى آنان را حفظ کردیم .
    3 شناخت تاریخ . پند گرفتن از تاریخ ، سبب پایدارى در ایمان است . (و کلاًّ نَقُصّ علیک من اَنباء الرّسل ما نُثَبّت به فؤ ادک )
    ما خبرهاى مهم پیامبران را بر تو بازگو مى کنیم تا به وسیله آن دل تو را محکم کنیم .
    آیه (16) 
    قُلْ اءَتُعَلِّمُونَ اللّهَ بِدِینِکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَافِى الاَْرْضِ وَاللّهُ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ
    بگو: آیا شما خدا را از دین و ایمان خود آگاه مى کنید، در حالى که خداوند آنچه در آسمان ها و زمین است مى داند و او به هر چیزى دانا است !؟
    نکته ها: 
    O گروهى با سوگند به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گفتند که ایمان ما صادقانه است . این آیه نازل شد که نیاز به سوگند نیست ، خداوند به همه چیز آگاه است .
    O تحویل وعرضه نمودن عقائد خود به اولیاى خدا، اگر براى ارزیابى واصلاح ویا کسب اطمینان باشد، بسیار پسندیده است ، چنانکه حضرت عبدالعظیم حسنى عقائد خود را به امام هادى علیه السلام عرضه کرد. امّا اگر عرضه عقائد ریاکارانه باشد، (مانند مخاطبین این آیه )، جاى سرزنش وتوبیخ است .
    پیام ها: 
    1 تظاهر نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حقیقت تظاهر نزد خداست . با اینکه این گروه نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تظاهر کردند، ولى قرآن مى فرماید: (اءتُعلّمون اللّه ...)
    2 در برابر خداوندى که همه چیز را مى داند، ادّعا و تظاهر نداشته باشیم . (اءتعلّمون ... واللّه یعلم ...)
    3 خدا هم به وجود اشیا آگاه است وهم خصوصیّات هر چیزى را مى داند. (یعلم ... وهوبکل شى علیم ) (ممکن است انباردارى همه اجناس انبار را بشناسد، ولى نداند که هر یک از آنها از چه ترکیب شده ویا چه اثرى دارد.
    آیه (17) 
    یَمُنُّونَ عَلَیْکَ اءَنْ اءَسْلَمُواْ قُل لا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَمَکُم بَلِاللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ اءَنْ هَدَیکُمْ لِلاِْیمَنِ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ
    آنان به خاطر اسلامى که پذیرفتند، بر تو منّت مى گذارند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت ننهید، بلکه اگر راست مى گویید این خداوند است که به خاطر آن که شما را به سوى ایمان هدایت کرد، بر شما منّت دارد.
    نکته ها: 
    O بعضى از مسلمانان (مثل طائفه بنى اسد)، اسلام آوردن خود را منّتى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى دانستند و مى گفتند: ما بدون جنگ و خونریزى اسلام آوردیم و تو باید قدر ما را داشته باشى ، که این آیه آنان را از این عمل نهى فرمود.
    O خداوند در این آیه ، نعمت ایمان و در آیه 164 سوره آل عمران ، فرستادن انبیا و در آیه 5 سوره قصص ، وارث کردن مستضعفان را منّت خود بر مردم شمرده است و این نشان مى دهد که مهم ترین نعمت ها، نعمت هدایت الهى ، نعمت رهبرى معصوم و نعمت حکومت حقّ مى باشد.
    پیام ها: 
    1 هدایت شدن به اسلام ، نعمت بزرگ الهى است و پذیرش اسلام ، منّتى از جانب خداست . (بل اللّه یمنّ)
    2 خداوند به اسلام و ایمان و عبادت ما احتیاج و نیازى ندارد. (لاتمنّوا علىّ)
    3 نشانه ایمان صادقانه ، خود را منّت دار خداوند دانستن است ، نه منّت گذاشتن بر او. (ان کنتم صادقین ... لاتمنّوا... بل اللّه یمنّ...) (آرى ، مسلمان واقعى خود را طلبکار از خدا نمى داند)
    4 منّت نهادن بر پیامبر، در حقیقت منّت بر خداست . (خداوند پاسخ منّت بر پیامبرش را آنگونه مى دهد که گویا منّت بر او گذاشته اند) (یمنّون علیک ...بل اللّه یمنّ...)
    آرى ، خداوند از پیامبرش حمایت مى کند و راضى نیست که حضرتش وام دار و منّت کش دیگران باشد.
    5 شما مرحله اسلام آوردن را منّت مى گذارید، (یمنّون علیک ان اسلموا) در حالى که خداوند شما را به مرحله برترى هدایت فرموده است . (هداکم للایمان ) (با توجّه به اینکه ایمان مرحله بالاترى از اسلام است )
    6 مقصد نهایىِ تکامل انسان ، ایمان واقعى است ، (هداکم للایمان ) نه تنها تظاهر به اسلام ، زیرا منافقان نیز در ظاهر چنین مى باشند.
    آیه (18) 
    إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَاللّهُ بَصِیرُبِمَا تَعْمَلُونَ
    همانا خداوند غیب و پنهان آسمان ها و زمین را مى داند و به آنچه عمل مى کنید بصیرت دارد.
    پیام ها: 
    1 در مدار توحید، ارزشها بر اساس تظاهر، منّت وشعار نیست ، بلکه بر اساس اخلاص قلبى است که آگاهى بر آن مخصوص اوست . (انّ اللّه یعلم غیب السموات و الارض ) (آرى ، خداوندى که غیب و پنهان هستى را مى داند، چگونه ایمان درونى ما را نمى داند؟!)
    2 ایمان به علم وبصیرت خداوند، ضامن تقواى انسان است . (اگر بدانیم از روزنه اى فیلم ما را مى گیرند و با نوارى صداى ما را ضبط مى کنند، در کلمات و حرکات خود دقّت بیشترى مى کنیم )
    3 علم خداوند همراه با بصیر بودن او است ؛ یعنى علم اجمالى ، سطحى ، یک جانبه ، قابل تردید و موقّت نیست . (ان اللّه یعلم ... واللّه بصیر...)


    غیبت ممنوع()

       1   2   3      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    example:
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن