غیبت گناهى است که غیبت کننده به تنهایى نمىتواند آن را انجام دهد. پس شنونده غیبت در تحقق این گناه سهیم است؛ مگر آن که با غیبت کننده مخالفت کند و او را از غیبت باز دارد و در جایى که نمىتواند با او مخالفت نماید و او را از غیبت منع کند باید از شنیدن غیبت خوددارى نماید و در قلب خویش با غیبت کننده مخالف باشد.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
من رد الخلایق عن عرض اخیه بالغیب کان حقا على اللَّه ان یرد عن عرضه یوم القیامة؛
کسى که مردم را از تعرض به آبروى برادرش در غیاب او باز دارد بر خداوند است که در روز قیامت آبروى او را نگهدارد.
امام باقر(ع) در این باره فرمودند:
من اغتیب عنده اخوه المؤمن فنصره و اعانه نصره اللَّه فى الدنیا و الاخره و من لم ینصره و لم یدفع عنه و هو یقدر على نصرته و عونه خفضه اللَّه فى الدنیا و الاخره؛
کسى که چون برادر مؤمنش را در نزد او غیبت کنند او را یارى دهد خداوند او را در دنیا و آخرت یارى مىدهد و کسى که او را یارى نکند و بدگویى را از او دفع ننماید در حالى که بر یارى او تواناست، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار خواهد کرد.
غیبت سه نوع اثر دارد. در درجه نخست بر رابطه غیبت کننده با غیبت شوندگان تأثیر منفى مىگذارد. کسى که از او غیبت شده است وقتى آگاه شود که در مجلسى از او به زشتى یا بدى یاد شده است از غیبت کننده ناخرسند مىشود و او را مسئول خدشهدار شدن وجهه و آبرویش مىداند. غیبت کننده با تعرض به آبروى دیگرى او را از موقیعت اجتماعىاش ساقط مىکند و این کار در حالى انجام مىگیرد که او از آن چه دربارهاش مىگویند بىخبر است و نمىتواند براى پوشیده ماندن عیوبش اقدام کند. خداوند در قرآن کریم پس از نهى از غیبت، تشبیه رسایى براى نمایاندن زشتى آن آورده است.
لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا فکر هتموه؛
و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن کراهت دارید.
این آیه نشان مىدهد که غیبت کننده به برادر مؤمن خود آسیبى مىزند که او از آن غافل است. در حالى که خوردن معمولا عملى است که با التذاذ توأم است غیبت کردن کارى نفرتانگیز است. غیبت اگر چه به انگیزه التذاذ صورت مىگیرد، ولى با آگاه شدن از واقعیت آن نه تنها لذت بخش نیست که بسیار ناخوشایند است. این ناخوشایندى را همگان درک مىکنند، همان گونه که همه ناخوشایندى خوردن گوشت برادر مرده خویش را درک مىکنند.
اثر دوم غیبت اثرى اجتماعى است کسانى که شنونده غیبت هستند همواره این احتمال را مىدهند که غیبت کننده در غیاب آنان نیز از عیوبشان سخن گوید. در نتیجه رابطه آنان با غیبت کننده تضعیف مىشود. در صورتى که غیبت زیاد صورت گیرد محیط اجتماع امنیت خود را از دست مىدهد و آبروى انسانها در خطر مىافتد.
بسیارى از اهداف دین از طریق ایجاد پیوند و الفت اجتماعى قابل دسترسى است و شارع احکامى را وضع کرده است تا مردم از طریق تعاون و مشارکت در هدف و مسیر به آن اهداف دست یابند. این تعاون و همکارى نیازمند خوشبینى متقابل مردم است. غیبت از جمله گناهانى است که محیط را براى ایجاد همدلى نامناسب مىکند و رسیدن به اهداف اجتماعى را دشوار مىسازد. در صورتى که غیبت کننده از زشتىهاى اخلاقى دیگران یاد کند، در واقع آنها را رواج مىدهد، قبح آنها را از دلها مىریزد و محیط را از نظر اخلاقى آلوده مىکند.
امام صادق(ع) فرمودند:
من قال فى مؤمن ما رأته عیناه و سمعته اذناه فهو من الذین قال اللَّه عزوجل: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم؛
کسى که درباره مؤمنى آن چه به چشم دیده و به گوش شنیده بگوید، از جمله کسانى است که خداوند فرمود: کسانى که دوست دارند که زشتکارى در میان آنان که ایمان آوردهاند، شیوع پیدا کند، براى آنان عذابى پردرد خواهد بود.
سومین اثر غیبت در رابطه انسان با خداست. کسى که غیبت مىکند از فرمان خدا سرپیچى کرده است و کیفر الهى در انتظار اوست و آخرتى ناخوشایند خواهد داشت؛ زیرا نیکىهاى او همه به آتش این عمل مىسوزد.
امام صادق(ع) فرمودند:
الغیبة حرام على کل مسلم و انهالتأکل الحسنات کما تأکل النار الحطب؛
غیبت بر هر مسلمانى حرام است و هر آینه نیکىها را مىسوزاند چنان که آتش هیزم را مىسوزاند.
دشوارى کار غیبت کننده از آن روست که جبران گناهش وابسته به رضایت کسانى است که غیبت آنها را کرده است.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
من اغتاب مسلما او مسلمة لم یقبل اللَّه صلاته و لا صیامه اربعین یوما و لیلة الا ان یغفر به صاحبه؛
کسى که غیبت زن و مرد مسلمانى را کند خداوند نماز و روزه او را تا چهل روز و شب نمىپذیرد، مگر آن که برادرش او را ببخشاید.
اگر غیبت کننده موفق به توبه شود و غیبت شونده از حق خود بگذرد، خداوند او را خواهد بخشید؛ ولى گناه غیبت چنان بزرگ است که خداوند به حضرت موسى (ع) وحى فرمود که اگر غیبت کننده توبه کند آخرین کسى است که به بهشت وارد مىشود و اگر توبه نکند اولین کس خواهد بود که به آتش در مىآید.
آثار سوء برخى از اعمال بر روابط انسان با دیگران بسیار آشکار است. از جمله اعمالى که روابط انسانها را سست و سرد مىکند و منشأ گناهان دیگر مىگردد غیبت است. عبارت است از یاد کردن دیگرى به چیزى که اگر باخبر شود خوش نمىدارد؛ یعنى نقص کسى را نزد دیگران به قصد نکوهش ذکر کردن. این نقص ممکن است جسمانى یا اخلاقى یا رفتارى باشد؛ البته باید در نزد عرف نقص قلمداد شود. غیبت صرفا به وسیله گفتار نیست، بلکه نوشتن و اشاره کردن نیز مشمول عنوان غیبت است.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است:
هل تدرون ما الغیبة؟ قالوا: اللَّه و رسوله اعلم قال: ذکرک اخاک بما یکره. قیل أرأیت ان کان فى اخى ما اقول؟ قال: ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه فقد بهته؛
پیامبر پرسیدند: آیا مىدانید غیبت چیست؟ پاسخ دادند: خدا و رسولش داناترند. فرمودند: یاد کردن توست برادرت را به آن چه خوش نمىدارد. پرسیده شد: حتى اگر آن چه مىگویم در برادرم باشد باز هم غیبت است؟ فرمودند: اگر آن چه مىگویى در او باشد غیبتش را کردهاى و اگر در او نباشد بهتان زدهاى.
از امام کاظم (ع) روایتى نقل شده است که حدود غیبت را روشن مىکند:
من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه و من ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه، و من ذکره بما لیس فیه فقد بهته؛
کسى که دیگرى را در غیابش به عیبى که مردم از آن باخبرند یاد کند، غیبت او را نکرده است و کسى که دیگرى را در غیابش به عیبى یاد کند که مردم از آن بىخبرند، غیبت او را کرده است و کسى که او را به عیبى که در او نیست یاد کند به او بهتان زده است.
از زشت ترین امور و پست ترین برنامه ها بدگویى پشت سر دیگران است .
بیان اوصافى که در شخص موجود است و از اینکه مردم آن اوصاف را بشنوند به شدت ناراحت مى شود غیبت است .
غیبت گناه سنگینى است و ارتکاب آن ، روح را کدر و قلب را تاریک و باعث محروم شدن انسان از فیوضات الهیه است .
قرآن مجید مردم را از غیبت نهى مى کند ، و آن را همچون خوردن گوشت بدن مرده ى برادر مسلمان مى داند :
. . . وَلاَ یَغْتَب بَعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ . . . (حجرات ( 49 ): 12).
از یکدیگر غیبت نکنید ، آیا یکى از شما دوست دارد گوشت بدن مرده ى برادرش را بخورد ؟ همه از این عمل کراهت دارید ، روى این حساب از غیبت و بدگویى پشت سر هم به مانند کراهت داشتن از خوردن گوشت بدن مرده کراهت داشته باشید ، پس در مسأله ى گفتار ، تقواى الهى را رعایت کنید.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به ابوذر فرمودند :
اى ابوذر ! بپرهیز از غیبت ، همانا غیبت شدیدتر از زناست . به پیامبر گفتم : غیبت چیست ؟ فرمودند : گفتن چیزى که برادر دینى ات از آن خوشش نمى آید . گفتم : اگرچه آنچه پشت سر او مى گویم در او باشد ؟ فرمودند : بدان اگر چیزى بگویى که در او نباشد تهمت است.
نه تنها غیبت حرام است ، بلکه شنیدن آن هم حرام و گناه است .
حضرت على (علیه السلام) فرمودند :
اَلسّامِعُ لِلْغیبَةِ کَالْمُغْتابِ(2) .
شنونده ى غیبت همچون غیبت کننده است.
رسول حق فرمودند :
مَنِ اغْتیبَ عِنْدَهُ اَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَاسْتَطاعَ نَصْرَهُ وَلَمْ یَنْصُرْهُ خَذَلَهُ اللهُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ(3) .
کسى که نزد او از برادر مسلمانش غیبت و بدگویى شود ، و قدرت بر دفاع از او را داشته باشد و دفاع نکند ، خداوند او را در دنیا و آخرت دچار خوارى کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 حرمت غیبت تنها در یک سوره ویک آیه نیست ، بلکه از آیات زیادی مانند آیه (ویل لکلّ همزة لمزة ) واى بر هر عیبجوى هرزه گو و آیه (لایحبّ اللّه الجهر بالسوء)خداوند دوست ندارد بدى هاى مردم علنى شود، نیز حرام بودن غیبت استفاده مى شود.
2 در غیبت باید انگیزه عیب جویى باشد، ولى اگر عیب مردم را براى اصلاح دیگران گفتیم ، مانعى ندارد هر چند شخص راضى نباشد. مثلاً اگر خصوصیّات بیمار را به پزشک بگوییم گرچه بیمار راضى نباشد، اشکالى ندارد.
3 در غیبت باید شخص معیّن باشد، اگر گفتیم : بعضى چنین و چنانند و مردم مصداق آن بعض را ندانند مانعى ندارد.
4 گاهى عنوان غیبت در کار نیست ، ولى گفته ها به عنوان توهین ، تحقیر، اشاعه فحشا مى باشد که حرام است
آیه (13)
یََّاءَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَ کُم مِّن ذَکَرٍ وَاءُنثَى وَجَعَلْنَ کُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوَّاْ إِنَّ اءَکْرَمَکُمْ عِندَ اللّهِ اءَتْقَ کُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
اى مردم ! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامى ترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست ، البتّه خدا داناى خبیر است .
نکته ها:
O بعضى این آیه را مربوط به آیات قبل دانسته و گفته اند: چون مسخره و غیبت کردن برخاسته از روحیّه خودبرتربینى و تحقیر دیگران است ، این آیه مى فرماید: ملاک برترى و کرامت ، تقوى است .
O دراین آیه به سه اصل مهم اشاره شده است : اصل مساوات ، اصل آشنایى جوامع اسلامى با یکدیگر و اصل اینکه تقوى ملاک برترى است . البتّه در آیات دیگر قرآن ، ملاک هاى برترى دیگرى از قبیل علم ، سابقه ، امانت ، توانایى و هجرت نیز به چشم مى خورد.
پیام ها:
1 مرد یا زن بودن ، یا از فلان قبیله وقوم بودن ، ملاک افتخار نیست که اینها کار خداوند است . (جعلنا، خلقنا)
2 تفاوت هایى که در آفریده ها مى باشد، حکیمانه و براى شناسائى یکدیگر است ، نه براى تفاخر. (لتعارفوا)
3 کرامت در نزد مردم زودگذر است ، کرامت نزد خداوند مهم است . (اکرمکم عنداللّه )
4 افراد با تقوى نباید از مردم طلبکار باشند، زیرا کرامت آنان یک مقام معنوى و نزد خداست . (عنداللّه )
5 قرآن تمام تبعیضات نژادى ، حزبى ، قومى ، قبیله اى ، اقلیمى ، اقتصادى ، فکرى ، فرهنگى ، اجتماعى و نظامى را مردود مى شمارد و تنها ملاک را تقوى مى داند. (ان اکرمکم عنداللّه اءتقاکم )
6 توسعه طلبى و برترى خواهى ، در فطرت انسان است و اسلام مسیر این خواسته و فطرت را تقوى قرار داده است . (انّ اکرمکم عنداللّه اءتقاکم )
7 آنکه آفرید بهتر مى داند که نژاد و قبیله ملاک ارزش نیست و تمام سرچشمه هاى برترى جوئى مردم لغو است . (انّ اکرَمکم ... اتقاکم ... علیم خبیر)
8 ادّعاى تقوى و تظاهر به آن نکنیم که خداوند همه را خوب مى شناسد. (علیم خبیر)
آیه (14)
قَالَتِ الاَْعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَکِن قُولُوَّاْ اءَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الاِْیمَنُ فِى قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُم مِّنْ اءَعْمَلِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آورده ایم ، به آنان بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولى بگوئید: اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند ذرّه اى از اعمال شما را کم نمى کند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است .
نکته ها:
O مراد از اعراب ، بادیه نشینان بودند که بعضى آنان مؤ من بودند، چنانکه در سوره توبه از آنان تجلیل شده است ، (و مِن الاَعراب مَن یُؤ من بِاللّهِ و الیومِ الا خر)، ولى بعضى از آنان خود را بالاتر از آنچه بودند مى پنداشتند و ادّعاى ایمان مى کردند، در حالى که یک مسلمان ساده اى بیش نبودند.
پیام ها:
1 به هر ادّعا و شعارى گوش ندهیم . (و قالتِ الاَعراب آمنّا)
2 ادّعاهاى نابجا را مهار کنیم . (قل لم تؤ منوا)
3 هر کس باید حریم خود را حفظ کند و خود را بیش از آنچه هست مطرح نکند. (قولوا اَسلَمنا)
4 اسلام ، مرحله ظاهرى است ، ولى ایمان ، به دل مربوط است . (فى قلوبکم )
5 با مدّعیان کمال باید به گونه اى سخن گفت که از رسیدن به کمال ناامید نشوند. (و لمّا یَدخُل الایمان فى قلوبکم )
6 راه رسیدن به کمال باز است . (و ان تُطیعوا اللّه و رسوله ...)
7 اطاعت از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کنار اطاعت از خدا آمده است و این نشانه عصمت حضرت است ، پس باید او را بدون چون و چرا اطاعت کرد. (ان تُطیعوا اللّه و رسوله )
8 خداوند عادل است و ذرّه اى از پاداش عمل انسان را کم نمى کند. (مدیریّت و تدبیر صحیح آن است که ذرّه اى از حقوق و مزد شخص کم نشود) (لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا)
تفاوت اسلام با ایمان
1 تفاوت در عمق .
اسلام رنگ ظاهرى است ، ولى ایمان تمسّک قلبى است . امام صادق صلّى اللّه علیه و آله به مناسبت آیه (ومَن اَحسَنُ من اللّه صِبغَة ) فرمودند: رنگ الهى اسلام است ، و در تفسیر آیه (فقد استَمسَک بِالعُروَة الوثقى ) فرمودند: تمسّک به ریسمان محکم الهى ، همان ایمان است .
2 تفاوت در انگیزه .
گاهى انگیزه اسلام آوردن ، حفظ یا رسیدن به منافع مادّى است ، ولى انگیزه ایمان حتماً معنوى است . امام صادق علیه السلام فرمودند: با اسلام آوردن ، خون انسان حفظ مى شود و ازدواج حلال مى شود، ولى پاداش اخروى بر اساس ایمان قلبى است .
3 تفاوت در عمل .
اسلام ، بدون عمل ممکن است ، ولى ایمان باید همراه با عمل باشد، چنانکه در حدیث مى خوانیم : ((الایمانُ اِقرارٌ وعَمَل و الاسلام اِقرارٌ بلاعَمَل ))بنابراین در ایمان ، اسلام نهفته است ، ولى در اسلام ایمان نهفته نیست .
در حدیث دیگرى ، اسلام به مسجد الحرام وایمان به کعبه تشبیه شده است .آرى ، کعبه در وسط مسجدالحرام است ، ولى مسجدالحرام در کعبه نیست .
4 تفاوت در مسائل اجتماعى و سیاسى .
از امام صادق علیه السلام سؤ ال شد: فرق میان اسلام و ایمان چیست ؟ حضرت فرمودند: اسلام گفتن شهادتین و عمل به ظواهر نماز و زکات و... مى باشد، ولى ایمان آن شهادت و عمل است که بر اساس شناخت رهبر الهى باشد.
5 تفاوت در رتبه .
در حدیثى مى خوانیم : ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است و تقوى یک درجه بالاتر از ایمان است و یقین یک درجه بالاتر از تقوى است و در میان مردم چیزى کمیاب تر از یقین نیست .
آیه (15)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیَرْتَابُواْ وَجَهَدُواْ بِاءَمْوَلِهِمْ وَاءَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللّهِ اءُوْلََّئِکَ هُمُ الصَّ دِقُونَ
مؤ منین تنها کسانى هستند که به خدا ورسولش ایمان آوردند، سپس تردید نکردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند. آنان همان راستگویانند.
پیام ها:
1 قرآن ، هم ملاک و معیارهاى تکامل را بیان مى کند، (انّ اکرَمَکم عنداللّه اتقاکم ) و هم الگوها را نشان مى دهد. (انّما المؤ منون الّذین ...)
2 ایمان به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در کنار ایمان به خداوند است . (آمنوا باللّه و رسوله )
3 نشانه ایمان واقعى ، پایدارى و عدم تردید در آن است . (ثمّ لم یَرتابوا)
4 ایمان امرى باطنى است که از راه آثار آن شناخته مى شود. (انّما المؤ منون الّذین ... جاهدوا...)
5 ایمان بدون عمل شعارى بیش نیست . (جاهدوا باموالهم ...) (ایمان افراد بخیل و ترسو، واقعى نیست )
6 در فرهنگ اسلام ، جهاد باید با مال وجان ودر راه خدا باشد. (جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل اللّه ) (آنان که با پرداخت مبلغى از رفتن به جبهه و یا انجام کارهاى سخت شانه خالى مى کنند، مؤ من واقعى نیستند)
سیماى مؤ من واقعى
O چهار آیه قرآن با جمله ((انّما المؤ منون )) شروع شده که سیماى مؤ منین واقعى را براى ما ترسیم مى کنند:
1 (انّما المؤ منون الّذین اذا ذُکراللّه وَجِلتْ قلوبهم و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربّهم یَتوکّلون ) یعنى مؤ منان واقعى تنها کسانى هستند که هرگاه نام خداوند برده شود دلهایشان مى لرزد وهمین که آیات الهى بر آنان تلاوت شود، بر ایمانشان افزوده مى گردد وتنها بر خدا تکیه مى کنند.
2 (انّما المؤ منون الّذین آمنوا باللّه و رسوله و اذا کانوا معه على امرٍ جامع لم یَذهَبوا حتّى یَستاءذِنوه ...)یعنى مؤ منان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان دارند و هرگاه در یک کار دسته جمعى با پیامبرشان هستند، بدون اجازه حضرت از صحنه خارج نمى شوند.
3 و 4 در همین سوره دوبار مطرح شده است ؛ یک بار در آیه دهم ، (انّما المؤ منون اخوة ...) و بار دیگر همین آیه .
اگر این چهار آیه را در کنار هم بگذاریم ، سیماى مؤ منان صادق و واقعى را کشف مى کنیم . همانان که قرآن درباره شان فرموده است : (اولئک هم المؤ منون حقّا)و(اولئک هم الصادقون ) بنابراین مؤ منان واقعى کسانى هستند که :
1 دلهاى آنان به یاد خدا بتپد. (نه با مال و مقام و...) (اذا ذکر اللّه وَجِلَت قلوبهم )
2 آنان دائما در حال حرکت و تکامل هستند و توقّفى در کارشان نیست و در برابر هر پیام الهى متعهّد، عاشق و عامل هستند. (و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا)
البتّه در مقابل بعضى همچون سنگ متوقّفند، ((کالحِجارَة ))، بعضى حرکت قهقرائى و روبه عقب دارند، (آمنوا ثمّ کفروا)وبعضى حرکت دورى دارند که به حیوانى که گرد آسیاب مى چرخد، تشبیه شده اند.
3 تنها تکیه گاه آنان ایمان به خداست . (نه به قراردادها و وابستگى هاى به شرق و غرب و...) (على ربّهم یَتوکّلون )
4 در نظام اجتماعى ، رهبر الهى را انتخاب و بدون دستور او حرکتى نمى کنند و نسبت به آن وفادارند. (اذا کانوا معه على امرٍ جامع لم یَذهَبوا حتّى یَستاءذنوه )
5 آنان خود را برتر از دیگران نمى دانند و با همه به چشم برادرى نگاه مى کنند. (انّما المؤ منون اخوة )
6 ایمان آنان پایدار است . (ایمانشان بر اساس علم ، عقل و فطرت است و به خاطر عمل به آنچه مى دانند، به درجه یقین رسیده اند و تبلیغات و حوادث تلخ و شیرین آنان را دلسرد و دچار تردید نمى کند. (ثمّ لم یَرتابوا)
7 هر لحظه لازم باشد با مال وجان از مکتب خود دفاع مى کنند. (و جاهدوا باَموالهم و انفسهم )
پایدارى در ایمان
O آنچه مهم تر از ایمان است ، استقامت وپایدارى در آن است ، چنانکه قرآن آن را با چند عبارت بیان کرده است از جمله :
1 (قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا) کسانى که در ایمان استقامت کردند.
2 (لاتَموتُنّ الاّ و انتم مسلمون ) حضرت یعقوب به فرزندانش سفارش کرد که جز در راه تسلیم او جان ندهند.
3 (اهدنَا الصّراط المستقیم ) که به معناى پروردگارا! راه مستقیم را براى ما تداوم بخش ، تفسیر شده است .
4 (تَوَفّنا مع الاَبرار) پروردگارا! آنگاه که جان مرا مى گیرى ، با نیکان باشم !
5 (تَوَفّنى مُسلِماً) پروردگارا! جان مرا در حالى که تسلیم تو هستم بگیر!
6 (فمُستقرّ و مُستودع ) امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از ((مستقرّ)) در این آیه ، ایمان پایدار و مراد از ((مستودع ))، ایمان عاریه اى است .
وسیله پایدارى ایمان
O عواملى باعث پایدارى ایمان مى شود از جمله :
1 تقوى . امام صادق علیه السلام فرمود: وَرع ، ایمان را در دل پایدار و طمع ، ایمان را از دل خارج مى کند.
2 استمداد از خدا. آنچه براى پایدار بودن ایمان لازم است ، استمداد از الطاف الهى است . زیرا خداوند به فرشتگان دستور مى دهد که مؤ منان را در ایمانشان ثابت قدم قرار دهید. (اذ یوحى ربّک الى الملائکة انّى مَعکم فَثَبّتوا الّذین آمنوا) ودر جاى دیگر مى خوانیم : (و رَبَطنا على قلوبهم ) ما دل هاى آنان را حفظ کردیم .
3 شناخت تاریخ . پند گرفتن از تاریخ ، سبب پایدارى در ایمان است . (و کلاًّ نَقُصّ علیک من اَنباء الرّسل ما نُثَبّت به فؤ ادک ) ما خبرهاى مهم پیامبران را بر تو بازگو مى کنیم تا به وسیله آن دل تو را محکم کنیم .
آیه (16)
قُلْ اءَتُعَلِّمُونَ اللّهَ بِدِینِکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَافِى الاَْرْضِ وَاللّهُ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ
بگو: آیا شما خدا را از دین و ایمان خود آگاه مى کنید، در حالى که خداوند آنچه در آسمان ها و زمین است مى داند و او به هر چیزى دانا است !؟
نکته ها:
O گروهى با سوگند به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گفتند که ایمان ما صادقانه است . این آیه نازل شد که نیاز به سوگند نیست ، خداوند به همه چیز آگاه است .
O تحویل وعرضه نمودن عقائد خود به اولیاى خدا، اگر براى ارزیابى واصلاح ویا کسب اطمینان باشد، بسیار پسندیده است ، چنانکه حضرت عبدالعظیم حسنى عقائد خود را به امام هادى علیه السلام عرضه کرد. امّا اگر عرضه عقائد ریاکارانه باشد، (مانند مخاطبین این آیه )، جاى سرزنش وتوبیخ است .
پیام ها:
1 تظاهر نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حقیقت تظاهر نزد خداست . با اینکه این گروه نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تظاهر کردند، ولى قرآن مى فرماید: (اءتُعلّمون اللّه ...)
2 در برابر خداوندى که همه چیز را مى داند، ادّعا و تظاهر نداشته باشیم . (اءتعلّمون ... واللّه یعلم ...)
3 خدا هم به وجود اشیا آگاه است وهم خصوصیّات هر چیزى را مى داند. (یعلم ... وهوبکل شى علیم ) (ممکن است انباردارى همه اجناس انبار را بشناسد، ولى نداند که هر یک از آنها از چه ترکیب شده ویا چه اثرى دارد.
آیه (17)
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ اءَنْ اءَسْلَمُواْ قُل لا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَمَکُم بَلِاللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ اءَنْ هَدَیکُمْ لِلاِْیمَنِ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ
آنان به خاطر اسلامى که پذیرفتند، بر تو منّت مى گذارند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت ننهید، بلکه اگر راست مى گویید این خداوند است که به خاطر آن که شما را به سوى ایمان هدایت کرد، بر شما منّت دارد.
نکته ها:
O بعضى از مسلمانان (مثل طائفه بنى اسد)، اسلام آوردن خود را منّتى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى دانستند و مى گفتند: ما بدون جنگ و خونریزى اسلام آوردیم و تو باید قدر ما را داشته باشى ، که این آیه آنان را از این عمل نهى فرمود.
O خداوند در این آیه ، نعمت ایمان و در آیه 164 سوره آل عمران ، فرستادن انبیا و در آیه 5 سوره قصص ، وارث کردن مستضعفان را منّت خود بر مردم شمرده است و این نشان مى دهد که مهم ترین نعمت ها، نعمت هدایت الهى ، نعمت رهبرى معصوم و نعمت حکومت حقّ مى باشد.
پیام ها:
1 هدایت شدن به اسلام ، نعمت بزرگ الهى است و پذیرش اسلام ، منّتى از جانب خداست . (بل اللّه یمنّ)
2 خداوند به اسلام و ایمان و عبادت ما احتیاج و نیازى ندارد. (لاتمنّوا علىّ)
3 نشانه ایمان صادقانه ، خود را منّت دار خداوند دانستن است ، نه منّت گذاشتن بر او. (ان کنتم صادقین ... لاتمنّوا... بل اللّه یمنّ...) (آرى ، مسلمان واقعى خود را طلبکار از خدا نمى داند)
4 منّت نهادن بر پیامبر، در حقیقت منّت بر خداست . (خداوند پاسخ منّت بر پیامبرش را آنگونه مى دهد که گویا منّت بر او گذاشته اند) (یمنّون علیک ...بل اللّه یمنّ...)
آرى ، خداوند از پیامبرش حمایت مى کند و راضى نیست که حضرتش وام دار و منّت کش دیگران باشد.
5 شما مرحله اسلام آوردن را منّت مى گذارید، (یمنّون علیک ان اسلموا) در حالى که خداوند شما را به مرحله برترى هدایت فرموده است . (هداکم للایمان ) (با توجّه به اینکه ایمان مرحله بالاترى از اسلام است )
6 مقصد نهایىِ تکامل انسان ، ایمان واقعى است ، (هداکم للایمان ) نه تنها تظاهر به اسلام ، زیرا منافقان نیز در ظاهر چنین مى باشند.
آیه (18)
إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَاللّهُ بَصِیرُبِمَا تَعْمَلُونَ
همانا خداوند غیب و پنهان آسمان ها و زمین را مى داند و به آنچه عمل مى کنید بصیرت دارد.
پیام ها:
1 در مدار توحید، ارزشها بر اساس تظاهر، منّت وشعار نیست ، بلکه بر اساس اخلاص قلبى است که آگاهى بر آن مخصوص اوست . (انّ اللّه یعلم غیب السموات و الارض ) (آرى ، خداوندى که غیب و پنهان هستى را مى داند، چگونه ایمان درونى ما را نمى داند؟!)
2 ایمان به علم وبصیرت خداوند، ضامن تقواى انسان است . (اگر بدانیم از روزنه اى فیلم ما را مى گیرند و با نوارى صداى ما را ضبط مى کنند، در کلمات و حرکات خود دقّت بیشترى مى کنیم )
3 علم خداوند همراه با بصیر بودن او است ؛ یعنى علم اجمالى ، سطحى ، یک جانبه ، قابل تردید و موقّت نیست . (ان اللّه یعلم ... واللّه بصیر...)